بروس لیپتون، اکنون نامی شناخته شده در سطح جهانی است و طرفداران زیادی دارد. اما بروس لیپتون کیست و نظریههایش چه مبنایی دارند؟ در مقاله کامل و جامع پیش رو در مورد بروس لیپتون، با نظریههای او، طرز فکرش و درست و غلط بودن نظریاتش از نظر علمی، آشنا خواهیم شد.
همراهمان بمانید و اگر نظری در این رابطه دارید، لطفا در انتهای مقاله در قسمت نظرات، بنویسید!
بروس لیپتون کیست؟ (Bruce Lipton)
بروس لیپتون (Bruce Lipton) در رشته زیست شناسی تکوینی تحصیل کرده است. او بیشتر به خاطر ترویج این ایده که باورهای افراد اثر تعیین کنندهای بر روی ژنها و DNA افراد دارند، مشهور شده است. اثر شناخته شده او در این زمینه، کتاب «زیست شناسی باور» نام دارد. در این مقاله از مجموعه «بیشتر از یک ذره بین» صحبتهای ایشان را مورد بررسی قرار میدهیم. آیا این صحبتها علمی هستند و خاستگاه علمی دارند؟
بروس لیپتون چه میگوید؟
برای آشنایی مختصر با صحبتها و مواضع بروس لیپتون، خوب است به توضیحات یکی از دوستان نزدیک او مراجعه کنیم. این نقل قول ها از داوسان چرچ در کتاب «اعجوبهای در ژنهای شما» آمده است. ترجمه فارسی این سخنان متعلق به نسخه ترجمه شده این کتاب توسط گیلهگل بهروزان (انتشارات بهجت) است.
داوسان چرچ در ابتدای کتابش میگوید:
«از دوستان فوق العادهام بروک لیپتون و همکارش مارگارت هورتون نیز بینهایت سپاسگزارم. کتاب بروک «زیست شناسی اعتقاد» که من آن را منتشر کردم، جزو فهرست کتابهای پرفروش سال ۲۰۰۵ شد و بیش از صد هزار نسخه آن به فروش رفت و این نظریه را در آگاهی عموم به وجود آورد که ژنها فقط طرحی کلی هستند و این محیط خارج از ژنهای ما است که توصیف ژنتیک را مشخص میکند. بروک همچنین عقیدهای را اظهار نمود که بر اساس آن سلول مغز غشای آن است و به خاطر همین غشا بار دیگر تحت تأثیر محیط قرار میگیرد و موجب به کار انداختن سیگنالهایی در روند حیات میشود. کتاب بروک آگاهی عمومی پرباری را برای چنین نظراتی ایجاد نمود که در کتابهایی نظیر این کتاب و «طب روح» میتواند نتیجه دهد.»
داوسان چرچ در جای دیگری از کتاب درباره بروس لیپتون چنین ادامه میدهد:
«لیپتون پیشگام به کارگیری قواعد فیزیک کوانتوم – به خصوص نظریهای است که براساس آن کوانتوم کیهانی مجموعهای از احتمالات هستند که پذیرای افکار بیننده به درون میدان بیولوژی سلولی است، در حالی که زیست شناسی سنتی سلولی متمرکز بر ملکولهای فیزیکی است که علم حیات را کنترل میکنند. الکترومغناطیسی توجه میکند که آن را کنترل میکنند. کار لیپتون به مسیرهای شیمیایی و الکترومغناطیسی توجه میکند که انرژی از طریق آنها به صورت افکار و باورهایمان میتوانند بر زیست شناسی و از جمله ژنومهایمان تأثیر گذارند. درک عمیق او از زیست شناسی سلول بر سازوکاری تأکید میکند که در آن ذهن کارکرد جسمی را کنترل و اشاره به این دارد: همانطور که افکارمان را تغییر میدهیم، جسممان نیز دگرگون میشود.»
و کمی بعد میگوید:
«باورهای ما – درست یا نادرست، مثبت یا منفی، خلاق یا مخرب فقط در اذهان ما وجود ندارند، بلکه تأثیری متقابل با احتمالات نامحدود کیهانی دارند و سلولهای بدنمان را تحت تأثیر قرار میدهند و به آشکار شدن انواع تواناییهای پنهان ژنتیک کمک میکنند. او همچنین نشان میدهد که چگونه حتى استوارترین باورهای ما میتواند تغییر یابد که به معنای آن است که ما قدرت دوباره شکل دادن به زندگی خود را داریم.»
چرا بررسی موضوع بروس لیپتون اهمیت دارد؟
اگر در مقالات پیشین مجموعه «بیشتر از یک ذره بین» همراه ما بوده باشید، احتمالاً به خاطر دارید که در مقاله بررسی قانون جذب، دیدیم که ترویج دهنگان آن، صحبت از یک غول چراغ جادو میکنند که همواره به خواستههای شما میگوید «فرمانبردارم ارباب». ادعا میشد که با این غول چراغ جادو (قانون جذب) میتوانید هر آن چه میخواهید را به دست بیاورید. حال در صحبتهای بروس لیپتون و داوسان چرچ نیز نسخه دیگری از همین رویا را میبینیم. اینکه غول چراغ جادویی در جهان وجود دارد که میتوانید از آن برای محقق کردن آرزوهایمان استفاده کنید. داوسان چرچ در کتابش مینویسد:
«در داستانهای هزار و یک شب هنگامی که علاء الدین چراغ جادو را ربود، غول ظاهر شد و پذیرفت تا سه آرزوی او را برآورده کند. در آن داستان وقتی آرزوهای علاءالدین شکل میگیرد، طلسم از بین می رود و او ناچار میشود مدتها و به سختی بیندیشد که کدام یک از آن سه آرزو را برگزیند. در جهان واقعی، با دریافت نمودن چراغ آگاهیها و غول درون ژنهایمان به آرزوهای بیشماری دست مییابیم. هر آرزویی که از چراغ بخواهیم به طور ژنتیک تحقق مییابد و اگر چراغهایمان را با کلمات تسکیندهنده پر کنیم، ژنهایمان بلافاصله برای محقق کردن آرزوهای ما میشتابند.»
تصویر زیبایی است. ای کاش واقعیت هم اینطور باشد. پس ما در ادامه به بررسی و نقد گفتههای بروس لیپتون میپردازیم.
استفاده از تمثیل به عنوان استدلال
یکی از اصلیترین شیوههای استدلالی لیپتون این است که بین بدن و سلول، تمثیل به کار میبرد. بر این اساس، خواننده او به این تصور میرسد که با مقایسه نحوه عملکرد بدن، میتوانند نحوه عملکرد یک سلول را درک کنند.
بروس لیپتون در کتاب بیولوژی باور (ترجمه فارسی برگرفته از ترجمه وبسایت رویال مایند) میگوید:
«با تمام ماشینهای باشکوهی که ما بدن انسان مینامیم، هیچ عملکرد جدیدی در بدن انسان وجود ندارد که قبلاً در تک تک سلولها وجود نداشته باشد. شما یک سیستم گوارشی، یک سیستم تنفسی و غیره دارید، یک سلول هم همینطور.»
لیپتون چنین ادامه میدهد:
«من عادت کرده بودم که سلول را مانند انسان در نظر بگیرم، چون پس از سالها نشستن پشت میکروسکوپ به پیچیدگی و قدرت آن چیزی پی برده بودم که در نگاه اول ممکن است مانند حباب متحرک و سادهای در پتری دیش به نظر برسد. شاید در مدرسه با اجزای اصلی سلول آشنا شده باشید:
هسته که مادهی ژنتیکی را در خود جای داده است، میتوکندری که انرژی تولید میکند، غشای محافظ که دور سلول حلقه زده است و سیتوپلاسم که درون غشا جای گرفته است. اما در درون همین سلولهایی که در ظاهر آناتومی سادهای دارند، دنیای پیچیدهای وجود دارد؛ این سلولهای هوشمند از فناوریهای پیچیدهای استفاده میکنند که دانشمندان هنوز به طور کامل آنها را درک نکردهاند.
بیشتر زیست شناسان نگریستن به سلول به عنوان انسان مینیاتوری را کفری نابخشودنی قلمداد میکردند. تلاش برای توضیح ماهیت چیزی که انسان نیست، با ربط دادن آن به رفتار انسان، انسان انگاری نام دارد. دانشمندان «حقیقی» انسان انگاری را گناه کبیره میدانند و اگر دانشمندی آگاهانه از آن در کار خود استفاده کند، او را از جامعهی علمی طرد میکنند.
با این وجود، من معتقد بودم که دلیل خوبی برای خروج از روشهای پذیرفته شده دارم. زیست شناسان تلاش میکنند با مشاهده طبیعت و ارائه فرضیهای برای توضیح چگونگی مسائل، به درک علمی برسند. سپس برای آزمودن ایدههای خود آزمایشاتی طراحی میکنند. برای رسیدن به فرضیه و طراحی کردن آزمایشات لازم، دانشمندان ناچارند به این فکر کنند که آن سلول یا ارگانیسم زنده زندگی خود را چگونه میگذراند. به کار بستن این «راهکارهای انسانی»، یعنی استفاده از دیدگاهی انسانی برای کشف اسرار زیست شناسی، ناخواسته دانشمندان را به دام انسان انگاری میاندازد. فرقی نمیکند که از چه راهکاری استفاده میکنید؛ علم زیست شناسی همیشه تا حدودی موضوع مورد بررسی را انسانی میکند.
راستش را بخواهید، به باور من ممنوعیت نانوشتهی انسان انگاری پسماند کهنهای است که از دوران تاریکی (قرون وسطی) بر جای مانده است، زیرا آن زمان مقامات دینی وجود هر نوع رابطهی مستقیمی را در بین انسانها و سایر مخلوقات خداوند انکار میکردند. اگر انسان انگاری در رابطه با اشیایی مانند لامپ، رادیو و چاقوی جیبی به کار گرفته شود، این ممنوعیت قابل درک است؛ اما به نظر من هیچ نقد درستی به استفاده از آن در رابطه با ارگانیسمهای زنده وارد نیست. ما انسانها ارگانیسمهایی پرسلولی هستیم – لذا باید ذاتاً الگوهای رفتاری مشترکی با سلولهای خودمان داشته باشیم.»
او کمی بعد میگوید:
«به دانشجویانم یاد دادم که ساز و کارهای بیوشیمیایی مورد استفاده سیستمهای اندامکی سلول در اصل همان ساز و کارهایی هستند که اندامهای بدن به کار میگیرند. تأکید کردم که گرچه ما انسانها از تریلیونها سلول تشکیل شدهایم، اما حتی یک عملکرد «جدید» هم در بدن ما وجود ندارد که از قبل در سلولهای واحد وجود نداشته باشد. هر سلول یوکاریوت (هستهدار) به تنهایی عملکردی معادل سیستم عصبی، سیستم گوارشی، سیستم تنفسی، سیستم دفعی، سیستم درون ریز، سیستمهای عضلانی و اسکلتی، سیستم گردش خون، پوست، سیستم تولید مثل و یک سیستم ایمنی ابتدایی دارد که از خانوادهای از پروتئینهای پادتن مانند به نام «یوبیکویتین» استفاده میکند. همچنین برای دانشجویانم توضیح دادم که هر سلول موجود هوشمندی است که میتواند به تنهایی زنده بماند؛ این مسئله از آنجا معلوم است که دانشمندان میتوانند سلولهای واحد را از بدن خارج کنند و در محیط آزمایشگاه کشت دهند.»
اما مشکل کجاست؟ آیا آنچنان که بروس لیپتون میگوید، نقد اساسی به تمثیلهای او برای نتیجهگیریهای علمی، مسئله «انسانانگاری» است؟
خیر! گفتههای بروس لیپتون درباره تمثیل سلول و بدن، درباره همه موجودات (یا حداقل پستانداران) قابل تعمیم است. وقتی بروس لیپتون میگوید در داخل سلول سیستمهایی مانند سیستمهای داخل بدن انسان وجود دارند و عملکردها مشابه است، او درباره ویژگیهای خاص انسانی صحبت نمیکند که دچار انسانانگاری شود، بلکه درباره آناتومی و فیزیولوژی کل پستانداران صحبت میکند.
در اینجا بروس لیپتون به سادگی دچار مغالطه «حمله به مرد پوشالین» شده است. در این مغالطه، شخص وقتی با مدعایی مخالف است و آن را نادرست میداند، یک مدعای سست و ضعیف را به طرف مقابل خود نسبت میدهد و به جای رد کردن مدعای اصلی، به رد کردن این مدعای ضعیف میپردازد. با این مغالطه او میتواند در ذهن مخاطب اینطور القاء کند که پاسخ مخالفان خودش را داده، در حالی که به هیچ عنوان چنین کاری نکرده است و پاسخ ادعای ضعیف دیگری را داده است.
حال بیایید مقداری با انسان انگاری آشنا شویم تا بهتر درک کنیم که چرا بروس لیپتون از آن سوءاستفاده میکند. انسان انگاری، نسبت دادن صفات، عواطف یا نیات انسانی به موجودات غیر انسانی است. برای مثال اگر به طبیعت افعالی مانند هدفمندی، اراده، خواست، خوشحالی، قصد و نیت و …. را نسبت بدهیم، دچار انسان گرایی شدهایم. پس مسئله انسان گرایی، سیستمهای فیزیکی داخل بدن پستانداران نیست!
دو نقد مهم به استدلالهای لیپتون بر اساس تمثیل وارد است. اولین مورد به دانش منطق برمیگردد: تمثیل، استدلال نیست. احتمالاً با داستان طوطی و بقال مولانا آشنایی دارید. استدلال بر اساس تمثیل، به همین میزان مضحک و اشتباه است.
مسئله دیگر به زیست شناسی باز میگردد. بروس لیپتون با چنین صحبتهایی نشان میدهد که درک درستی از «ویژگیهای نوپدید» در سطوح مختلف زیست شناسی ندارد. اگر از سطح مولکولی به بالا برویم می توانیم ویژگیهای نوپدیدی را در هر سطح مشاهده کنیم که در سطح دیگر وجود ندارد. این ویژگیهای نوپدید، مربوط به آرایش و میان کنش های بین قسمت های مختلف است.
برای مثال آب را در نظر بگیرید. آب که یک مایع با ویژگیهای خاصی است، از دو اتم اکسیژن و هیدروژن که گاز هستند تشکیل شده است. در حالت طبیعی نه اکسیژن مایع است و نه هیدروژن. اما در سطح بالاتر، آنها تشکیل مایعی را میدهند که میتواند ما را خیس کند. یا اگر آسیبی شدید به سر انسان بخورد به طوری که شکل مغز را تغییر دهد، با آنکه تمامی قسمتهای مغز هنوز وجود دارند، ولی شاید ذهن از کار بیافتد.
ذهن و فکر ما ویژگیهای نوپدید شبکه پیچیدهای از نورونها هستند. ویژگیهای نوپدید صرفاً مربوط به حیات نیست. به طور کلی در هر سیستمی، کل صفاتی را دارد که در مجموعه اجزاء موجود نیست. ما میتوانیم اهمیت قرارگیری اجزا در کنار یکدیگر را در تفاوت بین یک جعبه حاوی قطعات دوچرخه و یک دوچرخه کامل ببینیم. همچنین با آنکه گرافیت و الماس هر دو کربن خالص هستند ولی به لحاظ قرارگیری متفاوت اتمهای کربن، دارای ویژگیهای بسیار متفاوتی هستند.
یک سیستم به طور ساده شامل مجموعهای از اجزاء است که با یکدیگر کار مشخصی را انجام میدهند. یک زیست شناس میتواند یک سیستم را در هر سطحی از سازماندهی بررسی کند. اما برای درک اینکه سیستمها چگونه کار میکنند، داشتن «فهرست اجزاء» یا عملکرد تکی همه اجزا کافی نیست. اگر میشد ویژگیهای موکلولها یا سلولها را به سطوح بالاتر به راحتی تعمیم داد، ما نیازی به علومی مانند روانشناسی یا جامعهشناسی و اقتصاد و … نیز نداشتیم. چرا که به راحتی میشد گفت که هیچ سیستمی در انسان یا جامعه انسانی وجود ندارد که در سلولها وجود نداشته باشد، سپس با شناخت سلول، میرفتیم و مشکلات اجتماعی را نیز حل میکردیم. اینکه جامعه از انسانها ساخته شده و انسانها از سلول، به این معنا نیست که شما میتوانید با تمثیل از سلول، برای جامعه نتیجهگیری علمی کنید.
استفاده از استثناها برای نتیجهگیری عام
یکی از تکنیکهای اصلی بروس لیپتون، استفاده از استثناها برای رد قواعد کلی و تعمیم استثنا به کل موارد است. ما در زیست شناسی قاعدههای بسیاری داریم. قاعدهها مطلق و همیشگی نیستند و استثناهای مختلفی دارند. بروس لیپتون از این استثناها استفاده میکند تا قاعده را مردود اعلام کند و نتیجهگیری دلخواه خودش را به مخاطب بقبولاند.
توضیح این نکته در مسائل تخصصی زیست شناسی برای مخاطب عمومی کمی دشوار است. به همین خاطر من مثال دیگری میزنم. فرض کنید فردی در مخالفت با این قاعده که «مردم کار میکنند تا پول به دست بیاورند» فرضیهای در جامعهشناسی بدهد و بگوید که «مردم پول خرج میکنند تا کار کنند».
او مقاله یا کتابی بنویسد و چند نمونه از افرادی بیاورد که با تمام وجود عاشق کار کردن بودند و حاضر شدند در زندگیشان هزینههای مالی و ضرر مالی کنند تا فقط کار کنند. کسانی که حتی از شغلشان درآمد نیز دریافت نمیکردند. سپس با توسل به این موارد استثنا بگوید «همانطور که دیدیم این تصور غلط است که مردم کار میکنند تا پول در بیاورند» و برایمان صحبت از این بکند که پس مردم پول خرج میکنند تا کار کنند!
آیا این نتیجهگیری را میپذیرید؟ تعمیمدهیهای بروس لیپتون نیز کمابیش همینطور است. رد یک قاعده کلی با توسل به استثناها و سپس تعمیم استثنا به کلّیت. چنین رویکردی غلط و غیرعلمی است.
بروس لیپتون و نظریه فرگشت
بروس لیپتون درباره نظریه تکامل یا فرگشت نیز صحبتهای اشتباهی کرده است. او با تقطیع و تفسیر جانبدارانه صحبتهای شخص داروین، نظریه فرگشت کنونی را مورد حمله قرار میدهد و به عنوان جایگزین، از فرضیه لامارک پشتیبانی میکند.
مطابق گفته او، فرگشت داروینی مبتنی بر خشونت است و مکانیسم لامارکی که کمتر خشونت دارد را ترجیح میدهد. ابتدا صحبتهای بروس لیپتون در کتاب بیولوژی باور (ترجمه وبسایت رویال مایند) را بخوانیم:
«متأسفانه ما همیاری لازم برای تکامل را به باد فراموشی سپردیم، زیرا چارلز داروین نظریهی کاملاً متفاوتی در رابطه با ظهور حیات ارائه کرد. او ۱۵۰ سال پیش به این نتیجه رسید که ارگانیسمهای زنده پیوسته در «تنازع بقا» به سر میبرند. از نظر داروین، تنازع و خشونت صرفا بخشی از سرشت حیوان (انسان) نبودند، بلکه «نیروهای اصلی پیشرفت تکاملی به شمار میرفتند.
داروین در فصل آخر «منشأ انواع: به واسطهی انتخاب طبیعی» ، یا «ماندگاری نژادهای ممتاز در تنازع بقا»، از تنازع گریزناپذیر بقا حرف میزند و میگوید عامل پیش برندهی تکامل «جنگ طبیعت است، از قحطی گرفته تا مرگ» اگر این مسئله را در کنار مفهوم تصادفی بودن تکامل از منظر داروین قرار دهیم، دنیایی خواهیم داشت که به قول شاعر بزرگ تنیسون، دنیای «چنگ و دندانهای خونین» خواهد بود، یعنی یک سری جنگ خونین و بیمعنا بر سر بقا.
لامارک علاوه بر اینکه نظریهی خودش را پنجاه سال قبل از داروین ارائه کرد، ساز و کارهای بسیار کم-خشونتتری نیز برای تکامل در نظر گرفت. بر اساس نظریهی لامارک، تکامل بر تعامل همیاران و «آموزنده» میان ارگانیسمها و محیطشان استوار است و این تعامل به اشکال مختلف حیات امکان میدهد که در دنیایی پویا و دینامیک زنده بمانند و تکامل پیدا کنند. نظر او این بود که ارگانیسمها سازشهای لازم برای بقا در محیط در حال تغییر را کسب و منتقل میکنند.
جالب است که فرضیهی نظریهی لامارک به سرعت از جانب کلیسا مورد هجوم قرار گرفت. کلیسا اعلام کرد که اعتقاد به مفهوم تکامل یافتن انسان از اشکال پستتر حیات، کفر است. دانشمندان دیگر نیز که به آفرینش اعتقاد داشتند، نظریهی لامارک را مسخره و او را سرزنش میکردند.»
همچنین ایشان در جای دیگری از این کتاب میگویند:
«سالها تدریس در دانشکدهی پزشکی من را به این نتیجه رسانده بود که دانشجویان پزشکی در محیط دانشگاه رقابتیتر و خصمانهتر از تمام وکلای دنیا عمل میکنند. آنها تنازع داروینی را به طور کامل در مسیر خود عملی میکنند تا «شایستهترین» فردی باشند که پس از چهار سال مشقت و رنج در رشتهی پزشکی فارغ التحصیل میشود.
آنها برای نمره هر کاری میکنند و هیچ توجهی به دانشجویان پیرامونشان ندارند و این بدون شک مدلی داروینی است. آنچه مایهی تعجب من میشد این بود که افرادی این مدل را پیاده میکردند که قرار بود شفادهندهی دردهای مردم باشند.»
و باز هم در همین کتاب میگویند:
«شاید شما نیز موافق باشید که گفته های مولانا در مورد قدرت عشق، اصیل و باشکوه هستند، اما ممکن است بگویید که این گفتهها به درد زمانهی ما نمیخورد و همان بقای شایستهترین برای این زمانه مناسب است. آیا حق با داروین نبود که میگفت خشونت هسته و محور حیات است؟ آیا خشونت راه و رسم عالم طبیعت نیست؟
پس چرا این همه مستند وجود دارد که نشان میدهند حیوانات برای هم کمین میکنند، همدیگر را به دام میاندازند و یکدیگر را میکشند؟ آیا انسانها ذاتاً به خشونت گرایش ندارند؟ منطق میگوید: حیوانات خشناند، انسانها حیواناند، پس انسانها خشناند.
نه! همانطور که نشان دادیم انسانها اسیر دست ژنهای بیماریزا و خشونت آفرین خود نیستند، بدون شک انسانها اسیر سرشت پلید رقابتی خود نیز نیستند. شامپانزهها که از نظر ژنتیکی نزدیکترین گونه به ما انسانها هستند، شواهدی به ما دادهاند که نشان میدهد خشونت بخشی ضروری از زیست ما نیست. گونهای از شامپانزهها که بونوبو نام دارد، در اجتماعات صلحآمیزی زندگی میکنند که در آن نرها و مادهها با هم ریاست را بر عهده دارند. اجتماعات بونوبوها برخلاف سایر شامپانزهها بر اساس اخلاق خشونت-محور عمل نمیکنند، بلکه از اخلاقی تبعیت میکنند که میتوان آن را اینگونه خلاصه کرد «جنگ نکنید، بلکه معاشقه کنید.»در این اجتماعات اگر شامپانزهها عصبانی شوند، با هم نمیجنگند؛ بلکه انرژی خود را از طریق نزدیکی جنسی تخلیه میکنند.»
اما آیا واقعیت نظریه فرگشت، اینچنین که لیپتون میگوید فقط دارای خشونت و جنگ و نزاع است؟ خیر!
زیست شناسی مدرن، فرگشت را با تغییرات ژنتیکی جمعیتها میشناسد. نیروهای پیش برنده فرگشت نیز لزوماً ارتباطی به خشونت ندارند.
زیست شناسان نقش همیاری، کمک، دوستی، عشق و … را نیز در انتخاب طبیعی مورد بررسی و کنکاش قرار میدهند و ریشههای این صفات را نیز با انتخاب طبیعی تبیین میکنند. اینطور نیست که انتخاب طبیعی لزوماً به دنیایی خشن بیانجامد و برای تبیین زیباییها نیاز به نظریه دیگری داشته باشیم. نوعدوستی و تمایلات اخلاقی نیز ریشه در فرگشت ما دارند. برای کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه میتوانید به آثار فرانس دووال مراجعه کنید.
حتی نظرات خود شخص داروین نیز چنان که بروس لیپتون وانمود میکند، متکی بر خشونت نبود. او به وضوح گفته است که اصطلاح تنازع بقا را به معنای استعاری بکار میبرد و نباید آن را برداشت تحتاللفظی کرد. داروین میگوید:
«باید اذعان کنم که من اصطلاح «تنازع برای بقا» را در مفهوم استعاری و گسترده آن، شامل وابستگی یک جاندار به جاندار دیگر و مهمتر از آن، موفقیت یک جاندار در باقی گذاشتن نسل از خود، بکار میبرم.»
پس میبینیم که در اینجا نیز بروس لیپتون با بدفهمی و ارتکاب مغالطه حمله به مرد پوشالین پیش رفته است.
کنکاش درباره نتایج علمی بروس لیپتون
در ادبیات اروپا میگویند یک غولی به نام «پروکروستس» وجود دارد که این غول یک تختخواب وسط بیابان گذاشته و هر انسانی که به دستش برسد میگیرد و روی تختخواب میگذارد، اگر اندازه تختخواب بود که هیچ، اگر کوتاه بود سر و پایش را میگیرد و میکشد تا اندازه تختخواب شود و اگر نه، سر و تهش را میزند تا اندازه تختخواب شود. دلیل کارش این است که میگوید آدمها باید اندازه این تختخواب باشند.
این کاری است که بروس لیپتون با سیستمهای بیرون و درون سلول میکند. او برای القای اینکه غشای سلول مغز آن است، لازم دارد که سیستم دیگری را به هسته سلول بچسباند. او ناگهان این کشف بزرگ را میکند که هسته سلول، آلت نرینه سلول است! او همچنین این نظر را میدهد که دانشمندان به خاطر «پدرسالارانه» بودن علم و فکر کردن با آلتشان به جای مغزشان، هسته را با مغز اشتباه گرفتهاند! برویم و از زبان خودشان در کتاب بیولوژی باور (ترجمه وبسایت رویال مایند) بشنویم:
«بنا به تعریف، مغز اندامی است که وظیفهی کنترل و هماهنگی فیزیولوژی و رفتار هر ارگانیسم را بر عهده دارد. اما آیا هسته واقعاً مغز سلول است؟ اگر پیش فرض ما درست باشد و هسته و مادهی ژنتیکی درون آن «مغز» سلول باشد، آنگاه انجام انوکلئاسیون، خارج کردن هسته، باید فوراً منجر به مرگ سلول شود.
و حالا میپردازیم به آزمایش بزرگ… (استاد، صدای ضربات پیاپی درام لطفاً).
دانشمندان سلول بیچاره را به زور به ناحیهی جراحی میکروسکوپ میکشانند و آن را میبندند. سپس با استفاده از دستگاه میکرومانیپولاتور، یک میکروپیپت سوزن – مانند را در بالای سلول مستقر میکنند. سپس با حرکت ماهرانهی دستگاه مانیپولاتور، پیپت را وارد عمق سیتوپلاسم سلول میکنند. سپس با اعمال کمی مکش، هسته را به درون پیپت میکشانند و پیپت را از سلول خارج می کنند. حالا که هسته با پیپت خارج شده است، تنها چیزی که میماند سلول فداکاری است که «مغزش» را بیرون آوردهاند.
اما صبر کنید! هنوز حرکت میکند! خدای من.. سلول هنوز زنده است!
زخم بسته شده است و سلول مانند بیماری که تازه جراحی شده باشد، به کندی لنگ لنگان این طرف و آن طرف می رود. زیاد طول نمیکشد که سلول دوباره روی پای خود (البته پای کاذب خود) بایستد و با این امید که دیگر هیچوقت راهش به مطب پزشک نخواهد افتاد، از میدان دید میکروسکوپ خارج میشود.
بسیاری از سلولها بعد از انوکلئاسیون و بدون ژن به مدت دو الی سه ماه زنده میمانند. سلولهای بیهستهی زیستا مانند بیماران مرگ مغزی توسط دستگاه زنده نگه داشته نمیشود. این سلولها غذا را گوارش و متابولیزه میکنند، عملکرد سیستمهای فیزیولوژیکی خود را هماهنگ میکنند (تنفس، گوارش، دفع، حرکت و غیره)، می توانند با سایر سلولها ارتباط برقرار کنند و میتوانند به محرکهای محیطی القاءکنندهی رشد و محافظت پاسخ مناسبی بدهند.
جای تعجب ندارد که انوکلئاسیون چندان هم عاری از عوارض جانبی نیست. سلولها بدون ژن نه میتوانند تقسیم شوند و نه میتوانند بخشهای پروتئینی مستهلک شدهی سیتوپلاسم خود را بازسازی کنند. ناتوانی در جایگزین کردن پروتئینهای ناقص سیتوپلاسم منجر به بروز نقصهای مکانیکی شده و در نهایت باعث مرگ سلول میشود.
هدف از آزمایش ما آزمودن این ایده بود که هسته «مغز» سلول است. اگر سلول بعد از انوکلئاسیون فوراً میمرد، مشاهدهی ما این ایده را تأیید میکرد. اما نتایج به دست آمده جایی برای شک و شبهه باقی نمیگذارند: سلولها بدون هسته نیز همچنان میتوانند رفتارهای پیچیده و هماهنگی را برای حفظ حیات خود بروز دهند؛ و این نشان میدهد که «مغز» سلول هنوز هم سالم و کارآمد است.»
ایشان چنین ادامه میدهند:
«اگر هسته و ژنها مغز سلول نیستند، آنگاه سهم دی ان ای در زندگی سلولی دقیقاً چیست؟ سلولهای فاقد هسته نه به خاطر فقدان مغز، بلکه به این دلیل میمیرند که توانایی بازسازی خود را از دست دادهاند. سلولهای فاقد هسته وقتی نتوانند اجزای خود را بازسازی کنند، نه میتوانند بلوکهای پروتئینی خراب شده را جایگزین کنند و نه توانایی تولیدمثل دارند. پس هسته مغز سلول نیست. هسته اندام تناسلی سلول است! اشتباه گرفتن اندام تناسلی با مغز اشتباه قابل درکی است، زیرا علم همیشه کوششی پدرسالارانه بوده و هنوز هم همانگونه است. اغلب گفته میشود که جنس نر با اندام تناسلی خود فکر میکند، پس زیاد جای تعجب ندارد که علم ناخواسته هسته را با مغز سلول اشتباه گرفته است.»
بروس لیپتون در حوزه فیزیک
صحبتهای بروس لیپتون در حوزه علم فیزیک نیز دارای اشتباهات متعددی است که در این مقاله مجال پرداختن به همه آنها نیست. اما به چند مورد از آنها در اینجا میپردازیم. بروس لیپتون در کتاب بیولوژی باور (ترجمه وبسایت رویال مایند) مینویسد:
«من و سایر زیست شناسان باید هنگام نگاه به گذشته پی میبردیم که فیزیک نیوتنی، هر قدر هم که از نظر دانشمندان عقلگرای افراطی شکوهمند و اطمینان بخش باشد، حتی نمیتواند تمام حقایق را در مورد بدن انسان نیز به ما نشان دهد، چه برسد به تمام کیهان. علم پزشکی دائم پیشرفت میکند، اما ارگانیسمهای زنده لجوجانه در برابر کمیسازی مقاومت میکنند. این همه کشفیات جدید در زمینهی مکانیک سیگنالهای شیمیایی از جمله هورمونها، سایتوکاینها (هورمونهای کنترلکنندهی سیستم ایمنی) فاکتورهای رشد و فاکتورهای سرکوب کنندهی تومور به دست میآید، اما هیچ یک نمیتواند پدیدههای فراطبیعی را توضیح دهد. پدیدههای فراطبیعی زیادی وجود دارند که زیست شناسی نیوتنی را نقض میکنند مانند: شفای خودجوش؛ پدیدههای فراحسی؛ دستیابی به قدرت و استقامت خارق العاده راه رفتن مرتاضها روی زغال گداخته بدون اینکه پایشان بسوزد؛ توانایی طب سوزنی در کاهش درد با به حرکت در آوردن «چی» در سراسر بدن و غیره.
البته من زمانی که در دانشکده پزشکی بودم، هیچ یک از اینها را در نظر نمیگرفتم. من و همکارانم به دانشجویانمان یاد میدادیم که به ادعای شفا از طریق طب سوزنی، کایروپراکتیک، ماساژ درمانی، دعا و غیره توجه نکنند. ما این کارها را فوت و فن آدمهای حقه باز میخواندیم، زیرا به فیزیک قدیمی نیوتن اعتقاد راسخی داشتیم. روشهای درمانی فوق همگی بر این باور استوارند که میدانهای انرژی در کنترل فیزیولوژی و سلامتی بدن موثرند.»
اولین مسئله این است که برخلاف تصور بروس لیپتون، فیزیک به دو بخش فیزیک نیوتونی و فیزیک کوانتومی تقسیم نمیشود. این یک دوگانه جعلی است. اینطور نیست که هرچیزی که فیزیک کوانتوم نباشد، فیزیک نیوتونی است. برخی از شاخههای فیزیک عبارتند از: مکانیک کلاسیک (شامل قوانین نیوتون)، ترمودینامیک و مکانیک آماری، الکترومغناطیس و فتونیک، مکانیک نسبیتی، مکانیک کوانتومی.
حال به گفتههای لیپتون بازگردیم. لیپتون ادعا میکند که «فیزیک نیوتونی» قادر به توضیح راه رفتن مرتاضها بر روی زغال نیست. اما حالا که با شاخههای فیزیک آشنا شدیم، میفهمیم که این بحث مرتبط با شاخه ترمودینامیک است و نه فیزیک نیوتونی و مکانیک کلاسیک.
و با مراجعه به توضیحات دانشمندان در حوزه ترمودینامیک، پی میبریم که برخلاف آن چیز که بروس لیپتون به دروغ میگوید، توضیحات علمی مختلفی در حوزه ترمودینامیک برای این عمل وجود دارد. ما در اینجا یکی از این توضیحات را بیان میکنیم.
راه رفتن با پاهای برهنه روی ذغال گداخته نه تنها یک راز معنوی غیرقابل توضیح با علم نیست، بلکه با تشریح یک پدیده فیزیکی کاملاً شناخته شده قابل فهم است. این پدیده در فیزیک به اثر لیدن فراست (Leiden frost effect) مشهور است. اثر لیدن فراست به پدیدهای گفته میشود که باعث میشود قطرههای آب روی یک جسم داغ مانند یک ماهیتابه داغ به مدت نسبتاً طولانی بلغزند بدون آنکه تبخیر شوند. این پدیده به این علت رخ میدهد که ناحیهای از قطره که در تماس با سطح داغ قرار دارد تبخیر شده و لایهای از گاز (بخار) به وجود میآورد. این لایه مانع از انتقال گرما به بقیه قطره میشود و به قطره امکان میدهد تا برای مدت بیشتری روی سطح داغ باقی بماند. در راه رفتن روی زغال نیز اگر پاها پیش از قدم زدن خیس باشند، مایع میتواند به محافظت آنها کمک کند. شخص برای خیس کردن پاها می تواند درست پیش از رسیدن به ذغالهای گرم، روی چمن مرطوب راه برود. لحظهای که پا روی ذغالهاست، مقداری از حرارت مایع روی پاها را بخار میکند و حرارت کمتری برای انتقال به پوست و گوشت باقی میماند.
آن چیز که گفتیم توضیح مختصری بود و اهل فن در ترمودینامیک با جزئیات بسیار مفصلتری در اینباره بحث میکنند. به هرحال جواب هرچه باشد، اینطور نیست که طبق گفته بروس لیپتون «فیزیک نیوتونی» از توضیح این پدیده عاجز مانده باشد و برای یافتن پاسخ نیازمند این باشیم تا دست به دامن بیولوژی باور بروس لیپتون شویم.
وجود انرژی «چی» و کارکرد کایروپراکتیک نیز که بروس لیپتون ادعا میکند فیزیک نیوتونی قادر به توضیح آنها نیست، هیچ پشتوانه علمی و آماری ندارد. لیپتون نام خرافات را یک به یک میآورد و به علم خرده میگیرد که چرا اینها را کشف نکرده است. آقای لیپتون متأسفیم که مکانیک کلاسیک قادر به توضیح زامبیها، خونآشامها، پریهای دریایی، لولوخورخوره و خرزوخان و … نیز نیست. ننگ بر این فیزیک نیوتونی قدیمی و کهنه که انقدر ناقص است که نمیتواند خرافات شما را توضیح دهد!
بروس لیپتون و داروهای پزشکی
بروس لیپتون معتقد است که داروهای پزشکی تقریباً هیچگاه علت اصلی بیماری را رفع نمیکنند و فقط علائم بدن را سرکوب میکنند. ایشان در کتاب بیولوژی باور (ترجمه وبسایت رویال مایند) میگویند:
«عشق و دیوانگی ما نسبت به دارو من را به یاد زمانی میاندازد که دانشجو بودم و در بنگاه ماشین کار میکردم. ساعت ۴:۳۰ دقیقهی بعد از ظهر جمعه بود که خانمی با عصبانیت وارد مغازه شد. میگفت «چراغ چک» ماشینش روشن شده است، حال آنکه چندین بار ماشین را به خاطر همین مشکل به مکانیکی برده بود. چه کسی حوصله دارد که ساعت 4:30 بعد از ظهر جمعه روی چنین مشکل بزرگی کار کند و یا با چنان مشتری بی اعصابی سر و کله بزند؟ همه ساکت ماندند، به جز یکی از مکانیکها که گفت «من برایتان درستش میکنم.» او ماشین را به کارگاه برد و از پشت سینهی ماشین چراغ چک را در آورد و آن را دور انداخت. سپس نوشابهای باز کرد و سیگاری روشن کرد. مدتی خود را معطل کرد تا مشتری خیال کند که دارد ماشین را برایش درست میکند؛ سپس ماشین را بیرون آورد و به مشتری گفت که ماشین آماده است. آن خانم نیز وقتی دید چراغ چک خاموش شده است، خوشحال و خندان سوار ماشین شد و رفت. علت مشکل هنوز سر جایش بود، اما علامت آن از بین رفته بود. داروها نیز به همین شیوه علائم بدن را سرکوب میکنند، اما تقریباً هیچگاه علت اصلی مشکل را رفع نمیکنند.»
و کمی بعد میگویند:
«دانشکدههای پزشکی باید با اثر پلاسیبو مانند یک مبحث عمده و جدی برخورد کنند. به باور من، در فرایند آموزش پزشکی باید به پزشکان آموزش داده شود که قدرت منابع درونی را به رسمیت بشناسند. پزشکان نباید قدرت ذهن را پایینتر از قدرت مواد شیمیایی و تیغ جراحی بدانند و از آن صرف نظر کنند. آنان باید از این اعتقاد دست بردارند که بدن و اجزای آن فاقد هوش هستند و ما برای حفظ سلامتیمان به مداخلهی بیرونی نیاز داریم.»
اما آیا واقعیت چنین است؟ خیر. کافی است که مراحل کارآزمایی داروهای درمانی را بدانیم تا متوجه شویم که این گفتهها غلط هستند. فرصت باز کردن این مسئله در این مقاله وجود ندارد. از شما دعوت میکنم لایو اینستاگرام دکتر کیارش آرامش و پیام بهرام پور را درباره واکسن کرونا را تماشا کنید:
بروس لیپتون و خرافات
بروس لیپتون نه تنها خودش باعث و بانی صحبتهایی شبهعلمی است، بلکه با دیگر خرافات شبه علمی نیز موافقت میکند. در ادامه برخی از این موارد را مرور میکنیم.
1. فنگ شویی
بروس لیپتون در کتاب «اثر ماه عسل» خود (ترجمه وبسایت رویال مایند) از تأثیر فنگ شویی و انرژی «چی» سخن میگوید:
«دست بر قضاء مدتها پیش از آنکه فیزیکدانان کوانتومی تأثیر ماهیت غیرمادی کائنات را کشف کنند، چینیان به وجود اشیای «فیزیکی» خاصی پی برده بودند که اگر آنها را در کنار خود داشته باشیم، انرژیمان را افزایش میدهند. اشیای فیزیکی نیز همانند ما ارتعاش دارند. فنگ شویی که ریشه در ستاره شناسی چینی دارد، به اشیای فیزیکی اطراف شما طوری تعادل و توازن میبخشد که با انرژی شما همخوانی داشته باشد و سبب تقویت چی (انرژی) شما شود. این مقوله شاید از نظر غربیها عجیب باشد، مطمئنم بدون اینکه متوجه شده باشید، قبلاً تأثیر آن را درک کردهاید.»
اما آیا این سخنان علمی است؟ خیر. به هیچ وجه وجود انرژی چی یا تأثیر مثبت کارهای فنگ شویی تأیید نشده است. هیچ شواهدی برای این مسئله وجود ندارد. در ادامه مقالات مجموعه بیشتر از یک ذره بین به این موضوع نیز خواهیم پرداخت.
2. قانون جذب
بروس لیپتون در کتاب «اثر ماه عسل» (ترجمه وبسایت رویال مایند) درباره قانون جذب نیز صحبت میکند:
«در هم تنیدگی ارتعاشی یکی از مؤلفههای بنیادین «قانون جذب» و قانون کمتر شناخته شدهی «دفع» است که همراه با هم توضیح میدهند که شما چه چیزی را وارد زندگی خود میکنید و چه چیزی را از خود دور میکنید.»
در بیشتر از یک ذره بین، به قانون جذب نیز پرداختهایم که از شما دعوت میکنم مقاله قانون جذب چیست؟ | آیا قانون جذب دروغ است؟ | رد قانون جذب را بخوانید. بروس لیپتون چگونه دانشمندی است که به این خرافات باور دارد؟
3.چاکرا
بروس لیپتون در همین کتاب تصویری از هفت چاکرای بدن میآورد و از آنها نیز سخن میگوید تا کلکسیون باورهای شبه علمی و خرافی خودش را تکمیل کند.
ایشان مینویسد:
«در شکل بالا هفت چاکرای اصلی را مشاهده میکنید. چاکراها نقاط انرژی بدن هستند. در این تصویر پیامدهای عاشقانهی وحدت فیزیولوژی و رفتار را مشاهده میکنید. سه چاکرای پایین (شبکهی خورشیدی، خاجی و ریشه) تأثیرات زیست شناسی جسم و على الخصوص فیزیولوژی ما را در شکلدهی زندگیمان نشان میدهند. سه چاکرای بالایی (تاج سر، چشم سوم و گلو) نشانگر تأثیرات خودآگاه یا روان ما هستند. چاکرای وسط چاکرای قلب است و نشانگر عشق بی قید و شرط نسبت به خود و دیگران است.
اگر تمام هفت چاکرای این شکل هماهنگ و همسو شوند، انرژی در جایی گیر نمیافتد و آزادانه در تمام چاکراها جریان پیدا میکند. چاکرای قلب که در وسط قرار دارد، عمداً بزرگتر از بقیهی چاکراها نشان داده شده است؛ چون اگر فیزیولوژی و روانشناسی شما هماهنگ باشد، اگر شما خودتان را طوری دوست داشته باشید که هم دیگران بتوانند شما را دوست داشته باشند و هم شما بتوانید دیگران را دوست داشته باشید، آنگاه قلبتان بزرگ میشود و به روی همسرتان و به روی تمام دنیا گشوده میشود.»
در مقاله جامع مربوط به چاکراها این مسئله را مورد نقد و بررسی علمی قرار دادیم. این صحبتها هیچ پشتوانه علمی ندارند. بروس لیپتون جوری از آنها حرف میزند که گویی حقایق و واقعیتهاییاند که مو لای درزشان نمیرود و درستی آنها بر همگان آشکار است. متأسفانه بر اساس آن چیز که دیدیم، میتوانیم بگوییم که این آثار بروس لیپتون ترکیبی از صحبتهای شبه علمی و سوءاستفاده از اصطلاحات علمی برای نتیجهگیریهای دلبخواهی خود اوست.
سخن پایانی
در مقاله مربوط به بروس لیپتون، تلاش کردیم تمام نظریات جنجالی او را مورد بررسی دقیق قرار بدهیم و آن را به صورت علمی بررسی کنیم. این فرد شهرت زیادی به وسیله ترویج خرافات پیدا کرده است و لزوم آگاهی در این زمینه، بیش از هر زمان دیگری است.
اگر نظر یا پیشنهادی در این زمینه دارید، لطفاً در قسمت نظرات برایمان بنویسید.
چگونه از خرافات و شبهعلم در امان بمانیم؟
دوره فوقالعاده علم و شبهعلم که به صورت رایگان برایتان آماده کردهایم، در زمینه آگاهسازی بهشدت کمکتان خواهد کرد و ذهنتان را باز میکند. روی تصویر زیر کلیک کنید:
۲۸ دیدگاه دربارهٔ «بروس لیپتون! نظریات جنجالی بروس لیپتون تا چه اندازه معتبر است؟»
با این مطلبتون گویا شما متولی لفظ و سبک “علمی” در جهان هستید و بقیه خیر
از این جهت به سبک “علمی” خودتون نظرم رو مینویسم که متوجه میشید و دوست دارید:
● “کانتنت مارکتینگ” جالبی بود!
● انتقادها در آیتمهایی که ذکر کردید اغلب ناقص و ناقص بیان شده بودند
● در چندین مورد انتقادهای شما به ایشون به استدلالها و نظرات خودتون هم وارد بود (این مطلب رو فان کرده)
● لحن مطلب کاملا مغرضانه بود
نتیجتا این مطلب شما یک مطلب و پاسخ “علمی” به حساب نمیاد.
از طرف دیگه:
دوست گرامی وقتی میخواهید مطلبی رو نقد علمی کنید این کار اصولی داره! لطفا وقتی ادعای علمی بودن دارید به شعور مخاطبانتون بیشتر از این احترام بگذارید. البته باز هم تکرار میکنم برای کانتنت مارکتینگ مدنظر شما اینجور مطالب کار میکنه. مثل دریایی از مطالب سطح پایینی که متأسفانه در فضای اینترنت فراوان پیدا میشه و قصدش اینه که مخاطب رو به سمت مطلوب نظر سوق بده.
البته منصفانه به بدنگارشی و بیمزگی اغلبشون نبود. مدیرتون باید به عملکرد کار شما توجه کنه چون تایمآنسایت رو میتونید همچنان با تلاشی که میکنید بالاتر ببرید ولی برندینگ متاسفانه رخ نمیده…
بگذریم، تلاشهایی در نوع نگارش شما میبینم که شاید اگر به ناچار درگیر کانتنت مارکتینگ این مطلب نبودید و اصول رو کامل اجرا کنید میتونید در آینده مطلب جالبی در حمایت از نظرات و کتاب بروس لیپتون بنویسید!!!
سلام دوست عزیزم
ممنونیم که مقاله رو مطالعه کردید و نظرتون رو برای ما نوشتید.
در طول مطلب، تلاش شده از نقل قولهای واقعی و دیدگاههای علمی استفاده بشه.
هرکسی با خوندن هر مطلبی، میتونه برداشت شخصی خودش رو داشته باشه.
ما به دیدگاه شما احترام میذاریم، و در عین حال ازمخاطبان آگاهمون همین انتظار رو داریم. باز هم از نقطه نظر شما ممنون و سپاسگزاریم
درود بر شما
سپاس بابت همراهی ارزشمندتون
همواره در طول تاریخ یک سری انسان ها جلوتر از مردم عادی درک و شعور داشتند و چون اذهان عمومی ظرفیت نگرش این افراد را نداشتند همواره از طرف افراد و گروهها یا کل جامعه طرد میشده اند تنها گناهشان هم این بوده که بیشتر از بقیه میفهمیدن
سلام ، عالی ،من چند سالی دنبال این بودم که چه جوری میشه آدم به قدرت و ثروت و کلآ به آرامش برسه چطوری میشه یه آدم قوی بشه ، پیش ملاها رفتم ،پیش استادها دانشگاهی رفتم با قانون جذب و هزاران کتاب دینی و غیر دینی خواندم ،سه سال فقط قانون جذب من را توی توهم و رویا گم کرد و هی باورهای الکی و کتابهای الکی خوندم یک کتابخانه بزرگ از انواع کتاب ولی هیچ کدوم منو به اون هدف نزدیک نکرد و هی استرس و جلوی دید بقیه یک آدم منگل نشون میدادم ومسخره این و اون بودم ولی الان با علم میشه به همچی رسید واقعآ علم و شبه علم موثر است تفکر نقاد عالیه واقعآ از خوندن صدها کتاب بهتر است
تبریک به شما که اهل مطالعه و یادگیری هستید؛ ممنونیم که نظرتون رو باهامون به اشتراک گذاشتید؛ نظر و همراهیتون برامون خیلی ارزشمنده.
بیشتر ازیک نفر
من این محتوا های ذره بین رو دوست دارم چون یک نمونه برای تفکر نقاد پیشنهاد میده
خوشحالیم که اهل تفکر نقادانه و مطالعه هستید؛ موفق و بیشتر ازیک نفر باشید.
با سلام و عرض شاد باش من کاری به علم و شبه علم ندارم ولی وقتی کارهای و صحبتهای بروس لیپتون یا دکتر دیسپنزا باعث آرامش و مدیریت افکار و احساسات میشود یک عده طرف رو میکوبند به چه دلیل به این دلیل که یک عده مخالف نظر اون طرف هستند و میگن اینها مغایرت با علم دارند.از نظر علم استرس باعث تضعیف شدن سیستم دفاعی بدن میشود و با آموزههای دکتر لیپتون و دیسپنزا این استرسها کمتر میشه پس چرا یک عده باورهای خوانندگان جدید را خراب میکنند
با درود
برای من هم جالب است تمام کسانی که به تفکر انتقادی اعتقاد دارند معمولا فقط ، بدون مدرک ، انتقاد میکنند و در دیدگاه آنها ۹۹ درصد از آنچه در این زمانه میبینیم و میشنویم شبه علم است .
حالا سوال اینجاست فرض میکنیم که چنین باشد ، پیشنهاد جایگزین چیست ؟
آیا بجز چند دانشگاه آمریکایی و چند کتاب دانشگاهی ، علم و دانش قابل قبولی وجود ندارد ؟
انتقاد راحت ترین شیوه برخورد با یک نظریه است اما چرا یک دانشمند نقطه مقابل دکتر لیپتون را معرفی نمیکنید ؟
چرا کتابی ، سایتی ، مقاله ای در نقض نظریات ایشان و سایر دانشمندان ارائه نمیکنید که ما بتوانیم علم را از شبه علم تشخیص دهیم ؟
تفکر انتقادی بجز ایجاد ناامنی و استرس و شک چه کار دیگری میتواند انجام دهد ؟
چطور انسانها باید کار و زندگی خود را تا آخر عمرشان برای تحقیق و صحت و تشخیص علم از شبه علم صرف کنند ؟
چند راهکار جایگزین در سیستم انتقادی وجود دارد ؟
اگر از این تفکر انتقادی ۲۰۰ سال اخیر را بگیریم ، چه حرفی برای گفتن دارد ؟
علوم باستانی که چه کسانی بوجود آورده اند ؟
آیا فقط گفته های تک محور ناسا برای شما علم محسوب میشود ؟
چرا طب چینی ، طب ایرانی و … آخرین پناهگاه پزشکی امروزی است و وقتی نمیتوانند درمان را پیدا کنند و تسلیم میشوند به علوم ماورایی پناه میبرند ؟
آیا علم فقط برای برندگان جایزه نوبل است ؟
چند دلیل علمی برای رفتار مرتاضان هندی وجود دارد ؟ کدامیک را میتوانند هضم و درک کنند و سپس شهامت اعتراف داشته باشند ؟ و در خاتمه نگویند که من نمیدانم ! در کتاب ها چیزی پیدا نکردم ! نمیفهمم چطور ولی شفا بوجود آمده !
اگر شعور سلولی و اثر سیگنال ها بیرونی بر سلول ساخته و پرداخته ذهن دکتر لیپتون است ، داخل ذهن شما چیست ؟ چطور ثابت میکنید که ایشان چرند میگوید ؟ چند مقاله ، کتاب ، سایت و سخنرانی بر علیه نظریه های مشابه در مجامع علمی ( و نه شبه علمی !!! ) وجود دارد ؟ معرفی کنید که ماهم مطالعه کنیم و بیدار شویم البته اگر به فکر فروش پکیج های خودتان نیستید .
سپاس
سلام همراه عزیز
خوشحالیم که اهل مطالعه و یادگیری هستید و ممنون که نظرتون رو باهامون به اشتراک گذاشتید.
بهتون پیشنهاد می کنیم از یان فرصت رایگان استفاده کرده و از طریق لینک های زیر در دوره رایگان علم و شبه علم و تفکر نقاد همراهمون باشید.
دوره رایگان علم و شبه علم
دوره رایگان تفکر نقاد
بهتر بود من قبل خوندن این مقاله اول دوره شبه علم و علم میدیدم تازه اون موقعه می دونستم قضیه از چه قراره؟؟؟؟؟!!!!!!
خوشحالیم که در این مقاله و دوره همراهمون بودید؛ امیدواریم بازهم با محتوایی کاربردی در خدمتتون باشیم.
موفق و بیشتر ازیک نفر باشید.
با درود. حوزه ی تحقیقاتی دکتر لیپتون یک حوزه ی فراتر از علم امروزی است. نمیشه با استناد به علم تجربه گرای قبلی اون هارو رد کرد. و یا حتی اثبات قطعی براش آورد. بنابراین علم بیولوژی و پزشکی همیشه مبتنی بر تجربه و تکرارهای قبلی بوده. در حالی که حوزه های تحقیقاتی نوین همیشه جلوتر از علم رایج پذیرفته شده است. این به این معنا است که سنجیدن این یافته های نوین با پیمانه ی علم رایج کاری نادرسته. برای تفهیم بهتر این مطلب باید عرض کنم که دکتر بروس لیپتون از آگاهی صحبت می کنه. آگاهی فراتر از علمه. بیشتر مفاهیمی که ایشون ازش صحبت می کنه با آموزه های عرفانی و دریافت شهودی هم راستا است. هر چند که بسیاری از دانشمندان جهان بحث شود و دریافت آگاهی خارج از آموزش علمی رو قبول ندارن. اما برای کسی که متعصبانه به علم نگاه نکنه این مساله تا حدی قابل درکه. وقتی علم تبدیل به تعصب بشه، در واقع یک نوع مذهب گرایی نوین به وجود میاد که شاید بشه اسمشو بذاریم مذهب علم. که خود علم تعریف ثابت و پایداری در طول تاریخ نداشته. و بارها و بارها در یک مورد خاص علم خودشو نقض کرده و تعریف جدیدتر رو جایگزین کرده و میشه صدها مثال آورد. از بحث اصلی دور نشیم، یافته های دکتر لیپتون با معنویات همسو است. حالا ایشون از جنبه ی علمی هم بهش پرداخته. مثل دکتر دیسپنزا که از جنبه ی علم پزشکی داره معنویات و عرفان رو به اثبات می رسونه. اقای دکتر لیپتون گزارش بخشی از آزمایش های سلولی خودش رو به صورت مستند هم ارائه داده و چرا هیچ محقق دیگه ای نتونسته اشتباه بودن و ساختگی بودن اون رو اثبات کنه؟ من فکر می کنم همه ی ما در زندگی شخصی خودمون متوجه درست بودن این آموزه ها شده ایم. هر کسی به اندازه ی سطح آگاهی خودش. مولانا که تحصیلات آکادمیک روانشانسی، پزشکی، بیولوژی و … نداشته. چطور در قرن هفتم یه درس هایی به بشریت داده که امروز علم داره کم کم متوجه درست بودنش میشه؟ پاسخ: چون مولانا از سطح آگاهی و شهود گفته. قبول ندارید؟ قضاوت با شما.
سلام همراه عزیز
خوشحالیم که به اهل مطالعه و یادگیری هستید؛ تبریک به شما
ممنونیم که نظرتون رو باهامون به اشتراک گذاشتید, بهتون پیشنهاد می کنیم در دوره رایگان علم و شبه علم از طریق لینک زیر نیز همراهمون باشید.
دوره رایگان علم و شبه علم
بیشتر ازیک نفر
مطالب علمی خوبی داشت. ممنونم
خوشحالیم که همراهمون هستید و دغدغه مطالعه و یادگیری دارید؛ تبریک به شما
اینقدر نظریات متفاوت وجود داره که گیج کننده شده
سلام
شما که پر مدعا همه چیز را نقد میکنید
قانون جذب و تمام موارد شبیه آن را خرافات میدانید!
لطفا آقای دکتر جو دیسپنزا را نقد کنید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
لطفا نتایجی که مردم با شرکت در کارگاه های ایشان گرفته اند را نقد کنید. حتما این مردم هم شبه علم هستند!
آقای دکتر جو دیسپنزا (متخصص علوم مغز) با ۲۰ سال سابقه هستند. که همین موارد بالا را بارها و بارها به روش علمی توضیح میدهند. با مثال از افرادی که با همین روش ها شفا گرفته اند یا به اهداف مهم شان رسیده اند.
ایشان بسیار زیبا فیزیک کوانتوم را تشریح میکنند. اگر به قانون جذب شک دارید حتما کتاب ماورا طبیعی شدن ایشان (جز پرفروش ترین کتاب های آمازون است) را بخوانید تا قانون جذب را بهتر درک کنید. (خصوصا فصل دوم و سوم)
درود و عرض ادب
من هیچ ارادت و تعصب خاصی نسبت به ایشون ندارم ، در عین حال میخوام بهتون بگم نقد خوبه منتهی منصفانه ، آقای لیپتون خودش میگه من چندبار نظراتم رو اعلام کردم جامعه دانشگاهی نپذیرفت ، اومد بیرون به جامعه گفتم ، میدونید که ایشون به سازمان ملل متحد هم دعوت شدن و نظارتوشن رو بهمراه گرگ برایدن برای سران کشور های دنیا اعلام کردن ، میدونید که همینطوری یک شخص غیر دیپلمات رو دعوت نمیکنن بره سازمان ملل سخنرانی کنه ( حالا بیسوادهای که دیپلماتن میرن به حکم دیپلمات بودن میرن نه به حکم با سواد بودن اینجا بحث دیپلماتهای بیسواد نیست ) ، از طرفی مثالی هست خیلی نزدیک ، میدونید که انیشتن زیر بار نظریه کوانتوم نرفت ، رفت ؟ خیر ، ولی الان چرا داره کامپیوتر کوانتمی ساخته میشه ، چون انیشتن قبول نکرد کوانتوم وجود نداره ، نظریه کوانتوم غیر علمی و شبه علمیه ؟ نه زمان ثابت که که اتفاقاً خیلی هم علمیه ، شاید الان بگید نه این فرق میکنه ، اون موقع هم همین رو میگفتن ” هرچی تو کتاب علمی من نیست غیر علمی یا نهایتان شبه علمیه ” خلاصه دنیا بارها و بارها از این نقد ها برای چیز های جدید به خودش دیده ، لذا بهتره شما بدون تعصب نگاه کنی و تحلیل کنی تا نقد ، چرا ؟ مثال میزنم ، تسلا هم میگفت انتقال انرژی و فرکانس چقدر نقدش کردن و کوبیدنش ، اما چی شد موبایل دست من و شما هم از همون نظریه های تسلا میاد و خیلی چیزهای دیگه ، بگذریم که خیلی قرن پیش گالیله گفت زمین گرده و دور خورشید میچرخه ، اون موقع نقدش میکردن و تکفیر ، الان هم هستند عده ایی که میگن زمین تخته ، شما سعی کنید جزو این دسته ها نباشید ، البته اگر خودتون نقد پذیر باشید و دیدگاه من رو پاک نکنید
سلام همراه عزیز
خوشحالیم که همراهمون هستید و اهل مطالعه…
ممنونیم که نظرتون رو با ما به اشتراک گذاشتید.
بیشتر ازیک نفر
یکی به اون پیام الاغ بگه تو خودت دانش میکروب شناسی و ژنتیک داری که در مورد صحت و کارایی واکسن کرونا نظر میدی؟؟؟؟؟
سلام دوست عزیز
بهتون پیشنهاد می کنیم دوره رایگان تفکر نقاد رو مشاهده کنید.
موفق و بیشتر ازیک نفر باشید…
دوره رایگان تفکر نقادانه | سنجشگرانه اندیشیدن
سلام وقتتون بخیر
دیدگاه شما جالبه و بررسی ای ک انجام دادین منطقی به نظر میرسه
شما میاین بروس لیپتون رو نقد میکنین ، چرا ؟ چرا شما باید بیاین نقدش کنین و کل ایدئولوژی هاش رو زیر سوال ببرین ؟ هدفتون از این کار چیه ؟
تخصصش شما چی هست ؟ ژنتیک اصلا خوندین ؟ مدرکی دارین که ربطی به فیزیک کوانتوم یا ژنتیک داشته باشه ؟ به نظرتون اگر هدف درستی داشته باشین ، ایا این نقد که خارج از حوضه ی تخصصی شماست ، کار صحیحی هست ؟
بنده میتونم مثل شما که بروس لیپتون رو نقد میکنین و از یسری تکنیک و تریک روانشناسی استفاده میکنین تا ایشون و نظریه هاشون رو زیرسوال ببرین ، شما رو نقد کنم . ولی بنده تخصص شما رو ندارم . همینطور هدف ندارم از طریق بد نشون دادن شما سودی ببرم . پس به نظرم این کار ، بچه گانه و احمقانه ست . چون فقط برای تایید عقایدم برای خودم بر علیه شما عملی انجام داده ام . امیدوارم منظورم رو فهمیده باشین
من اگاهی دارم که شما شخص بسیار مستعد و موفقی هستین . لطفا این شهرتی که از راه درست بدست اورده این رو با همچین اقداماتی خدشه دار نکنین . به جاش میتونین روی خلق کردن ایدئولوژی های خودتون کار کنین و مثل بروس لیپتون کاری نداشته باشین که افرادی مثل موقعیت کنونی شما چه چیزی درموردتون میگن . تصمیم درست و غلط رو به هر فرد و اگاهی هر فرد بسپارین .
موفق تر شین .
سلام و درود دوست عزیز
هدف مجموعه مقالات بیشتر از یک ذره بین، بررسی موشکافانه مسائل شبه علمی برای تقویت تفکر انتقادی و ذهنیت علمی.
برای تمام صحبتهای گفته شده رفرنس و استدلال موجوده. اگر نقد مشخصی به صحبتی دارید شنوا هستیم.
هدف ما توی بیشتر از یک ذره بین، بررسی موشکافانه برای پی بردن به واقعیتهاست، نه خراب کردن یک فرد. اگر شما هم نقد صحیحی داشتین که واقعیت ارزندهای در باب جهان رو آشکار میکرد، حتما نقد کنید. متخصص نبودنتونم مهم نیست. در نهایت، ما نیازی به خلق «ایدئولوژی» یا سر و کله زدن با ایدئولوژیهای دیگران (از جمله بروس لیپتون) نداریم. ما کار به واقعیتهای علمی داریم. وقتی کسی ادعا میکنه چیزی که میگه علمی، باید مقابل نقد و بررسی علمی قرار بگیره. امیدوارم که شما هم در این زمینه رشد و ترقیهای مورد پسندتون رو داشته باشید.
موفق و بیشتر از یک نفر باشید …
لطفا کتاب شفای کوانتومی دکتر دیپاک چوپرا رو مطالعه بفرمایید شاید استدلالهای ایشون بتونه در حوزه دیدگاه دکتر لیپتون راه گشای شما باشه
شما کار به واقعیتهای علمی دارید!
خیلی هم خوب! اوکی
ما هم کار به نتایجی داریم که مردم دارند از این ها میگیرند (از آموزش های بروس، استر دکتر جو دیسپنزا و کوین ترودو)
نتایج صوتی و تصویری هزار نفر از افرادی که از قانون جذب نتیجه گرفتن را میتوانید در کانال پرورش افکار امیر شریفی و سایت عباس منش ببینید.
یک سوال ساده از شما عزیزان دل! اساتید بزگوار ، روشنفکر و علم گرا.
واقعا اگر به نقد و کذب بودن قانون جذب و این اساتید باور دارید،چرا شما ها این نتایج مردم را زیر سوال نمیبرید!؟ چرا یک مستند درباره اش درست نمیکنید؟
واقعا اگر قانون جذب کذب است خب چرا هزاران نفر نتیجه میگیرند !؟ چرا!؟ مگر میشود از چیزی که (به قول شما) از پایه اشتباه است نتیجه درست گرفت؟
علم و عقل شما چه پاسخی به این موضع دارد؟؟؟؟