مردی رؤیای بردن جایزهای بزرگ در مسابقه بختآزمایی را در سر میپروراند. این مرد سرگرم این خیالپردازی بود که اگر جایزه چند میلیون دلاری نصیبش شود چه زندگی خوبی خواهد داشت. او با خودش میگفت:
«همه مشکلاتم رفع خواهد شد. در عمارتی بزرگ سکونت خواهم کرد و دیگر لازم نخواهد بود که نگران قسط ماشینم باشم و میتوانم لباس نو بخرم»
در طول هفته خیالبافیهای مرد بیشتر و بیشتر شد:
«اگر لباس نو بخرم، ظاهرم بهتر خواهد شد و میتوانم با زنی که دوستش دارم قرار بگذارم. آخر هفتهها با هواپیما به پاریس خواهیم رفت و از غذاهای جانانه در رستورانهای سه ستاره لذت خواهیم برد»
سالها میگذرد و او چیزی برنده نمیشود. ولی همچنان در انتظار میماند و به خیالپردازی ادامه میدهد. بالاخره وقتی مرد به مرز ناامیدی رسیده، به کائنات گله و شکایت میکند که چرا؟ چرا من برنده نمیشوم؟ آخر چه مشکلی با من داری؟
در همین زمان نوری ظاهر شده و از آسمان صدایی میآید: «مردک! تو اصلاً مگه بلیت خریدی؟».
من ساتیا بالنده هستم و در این قسمت از مجموعه بیشتر از یک ذرهبین، میخواهیم به برخی از مواضع مشهور سخنرانان انگیزشی بپردازیم. آیا گوش سپردن به چنین سخنانی کلید اسرارآمیز موفقیت و خوشبختی است؟ ابتدا به این بپردازیم که مشکل اساسی سخنان انگیزشی در چیست.
مگر سخنان انگیزشی چه مشکلی دارند؟
مشکل مربیان انگیزشی در این است که در تأثیر مثبت اندیشی اغراق میکنند.
آنها قدرت ذهن را به همهچیز تعمیم میدهند و به مخاطب اینطور القاء میکنند که مثبت اندیشی شرط کافی همهی موفقیتهاست؛ یعنی اگر مثبت بیندیشی هر آن چیزی که میخواهی را به دست خواهی آورد و همه موفقیتها حاصل خواهد شد. آنها اینگونه جهان پیچیده ما را میخواهند در یک فرمول یکجملهای خلاصه کنند: مثبت بیندیش تا کامروا باشی!
یکی دیگر از مشکلات این نوع سخنان انگیزشی، انکار واقعیتهای رنجهای جهان است. آنها اینگونه القاء میکنند که خوشبختی به سادگی قابل کسب است و فقط کافی است که به آن فکر کنیم تا مدتی بعد به دست بیاید. با این حساب، اگر کسی محروم است، تقصیر خودش بوده است.
یکی دیگر از مشکلات این نوع سخنان انگیزشی، تصور ساده اندیشانه درباره قابلیت کنترل و رهبری ذهن انسان است. بخش عظیمی از عملکردهای ذهنی ما، واقعاً تحت کنترل ما نیست.
بیایید در ادامه نگاهی به پژوهشهای علمی در این زمینه داشته باشیم.
پژوهشهای علمی دربارهی مثبت اندیشی خوشخیالانه چه میگویند؟
در پژوهشی[1] محققین مشاهده کردند که وقتی ما در مورد اهدافمان فانتزی میسازیم و به صورت مثبت درباره نتایجش فکر میکنیم، سیستم پاداش مغز ما فعال شده و مغز ما دچار خودفریبی میشود. مغز ما تصور میکند که همین الان نیز به آن چیز رسیده است. این اتفاق باعث میشود که مغز ما دیگر انرژی صرف تلاش و عمل برای رسیدن به آن اهداف نکند. به همین خاطر است که متخصصین به ما گوشزد میکنند که نباید درباره هدفها و نتایجشان نه فانتزی بسازید و نه به کسی درباره آنها بگویید؛ اما سخنرانان انگیزشی دقیقاً خلاف این را به ما میگویند. آنها ما را مدام به فکر درباره نتایج و موفقیتهای آینده میکنند یا حتی میگویند که تصور کنیم آنها را قبلاً به دست آوردهایم. این کارها از تلاش و عملگرایی ما کم میکند و به همین خاطر احتمال موفقیت ما را کاهش میدهد.
در پژوهش دیگری[2]، محققین با چهار آزمایش مختلف به این نتیجه رسیدند که مثبت اندیشی اگرچه در کوتاهمدت به ما کمک میکند، اما پس از گذشت زمان، در بلندمدت، مثبت اندیشی موجب تشدید علائم افسردگی میشود. افرادی که به جای تمرکز بر حل مشکل افسردگی، مثبت اندیشی میکردند در بلندمدت بیشتر دچار فکرهای خودکشی میشدند و افسردگی شدیدتری گریبان آنها را میگرفت. همچنین دانشجویانی که نسبت به نمره امتحانیشان خیلی خوشبین بودند، زمانی که نمرهشان بد میشد خیلی بیشتر از دیگران دچار سرخوردگی میشدند. این افراد حتی وقتی نمرهشان خوب میشد هم کمتر از دیگران خوشحال میشدند.
ایراد دیگر سخنرانیهای انگیزشی و مثبت اندیشی، شرم دادن به افراد است. این صحبتها به مردم میگویند که “نداری چون نخواستی” و به همین خاطر باعث ایجاد احساس شرم و گناه در افراد میشوند. شرم و سرزنشی که اتفاقاً مانع پیشرفت و حرکت این افراد میشود.
آیا امید همیشه عامل و انگیزه حرکت است؟
معمولاً از امید به عنوان احساسی مثبت یاد میشود که موجب حرکت و تغییر ما میشود. امید را مقابل انفعال قرار میدهند؛ اما آیا همیشه اینطور است؟ خیر. در بسیاری اوقات ریشهی رنج ما همین امید است. امیدی که بر مبنای واقعیت نیست، رنج ما را ادامه و شدت میدهد.
در پژوهشی[3] این موضوع مورد بررسی قرار گرفته تا مشخص شود که امید چه زمانی میتواند برای انسان کمککننده باشد و چه زمانی مضر است. تصور کنید که در جریان زندگی خودتان، در ارتباط با گروه و یا شخصی دچار آسیب میشوید. در اینجا به دو شکل میتوان امید را تجربه کرد: نوع اول اینکه امید داشته باشیم طرف مقابل دست از آزار و اذیت ما بردارد تا دیگر آسیب نبینیم.
نوع دوم هم به این شکل که ما امید داشته باشیم که به قدری بر روی رشد شخصی و انتخابهای خودمان کار کنیم تا رفتار دیگری نتواند چنین آسیبهایی به ما بزند. تفاوت در این است که در نوع اول، ما امیدواریم که طرف مقابل تغییر کند و رفتارش با ما دگرگون شود ولی در حالت دوم ما امید داریم که با تلاش در جهت بهبود وضعیت خودمان، دیگر آسیب چندانی از این موقعیت نخوریم.
این امید واقعبینانهتر از حالت اول است. در حالت اول ما دلخوشیم که جهان پیرامونی با ما به صلح برسد و برای ما تغییر کند. درحالیکه احتمال چنین چیزی بسیار اندک است. در این پژوهش، محققین سیاها پوستانی که مورد تبعیض نژادی قرار گرفته بودند را بررسی کردند. سیاهپوستانی که به بهبود اوضاع امید داشتند را میتوان به دو قسمت تقسیم کرد: دسته اول آنهایی که امید داشتند رفتار سفیدپوستان با آنها بهتر شود.
دسته دوم آنهایی که به تغییر و رشد خود سیاهان امید داشتند تا به این طریق دیگر کسی نتواند به آنها ظلم کند. پس از تحلیل نتایج، مشخص شد گروهی که امیدشان به تغییر رویه دیگران است و بدون توجه به واقعیتهای بیرونی صرفاً امیدوار به تغییر اوضاع هستند، کمتر به در جهت تغییر اوضاع اقدام و حرکت میکنند. در واقع این امید از انگیزه آنها برای بهبود وضعیتشان کم میکند و رنج آنها را طولانیتر میکند.
عواقب خوشخیالی
در یک پژوهش[4]، پژوهشگران 1601 نفر را به مدت 18 سال (از سال 1991 تا 2009) به صورت سالیانه مورد بررسی قرار دادند. در این بررسی میزان انتظارات افراد نسبت به پیشرفت یا پسرفت در زمینه اقتصادی و همچنین میزان رضایت از زندگی و سطح روانی این افراد سنجیده میشد. بعد از تحلیل نتایج به دست آمده، پژوهشگران متوجه شدند که هم افراد به شدت بدبین و هم افرادی که زیادی خوشبین هستند، نسبت به افراد واقعبین، در طول زمان رضایت از زندگی و سلامت روانشان بیشتر افت کرده بود.
مسئله در مورد افراد خوشخیال این است که این افراد چون انتظارات مثبت نامعقولی دارند، مدام در زندگی سرخورده میشوند. مسئله دیگر این است که این افراد به دلیل خوشبینی بیشازحد، دست به کارهای ریسکی و خطرناک بیشتری میزنند. خوشخیالی افراطی این افراد باعث میشود که کمتر احساس خطر کنند و دست به کارهای خطرناکی بزنند. علاوه بر اینها، خوشبینی افراد نسبت به نتایج اقدامها باعث میشود از نتایج مثبتی که کسب میکنند؛ لذت کمتری ببرند.
بهعنوانمثال در یک تحقیق، پژوهشگران از تعدادی دانشآموز درخواست کردند که درست پیش از اعلام نمرات امتحان، نمرهی خودشان را حدس بزنند. پژوهشگران مشاهده کردند افرادی که نسبت به نمره امتحانشان خوشبین بودند، وقتی از نمره واقعیشان که اتفاقاً بالا هم بود خبردار میشدند، کمتر خوشحال میشدند. بهطورکلی این پژوهش نشان میدهد که خوشبینی و بدبینی افراطی به صورت آماری به یک اندازه مخرب هستند و از سلامت روانی و میزان رضایت از زندگی ما میکاهند. میزان رنج ما متناسب با فاصله ما از واقعیت است.
آیا خواستن توانستن است؟
در مطلبی که آقای Michael Inzlicht منتشر کردند[5]، به نظریات مختلف دربارهی رسیدن به اهداف پرداخته شده است. یک دسته از این نظریهها از نقش کلیدی “انگیزه” صحبت میکنند و دستهی دیگر از نقش کلیدی “کنترل” میگویند.
نویسندهی مطلب تحقیقات جامعی دربارهی این نظریات انجام داده است. یافتههای ایشان حاکی از این است که در رسیدن ما به اهدافمان، نقش کلیدی با انگیزه یا ارادهی ما نیست بلکه با “خودکنترلی” است. منظور از خودکنترلی این است که بتوانیم در مسیر حرکت به سمت هدف، توجه و احساسات و رفتارهایمان را کنترل کنیم. مسیر هدف یک مسیر پر پیچوخم است که صرف انگیزه و اراده نمیتوانند ما را از آن عبور دهند. ما برای رسیدن به اهدافمان باید بتوانیم انگیزهها و احساسات و رفتارهایمان را مدیریت کنیم.
ایشان در مطلب دیگری[6] به این موضوع میپردازند که چگونه به سمت هدفهایمان قدم برداریم. تحقیقات ایشان نشان میدهد که مهارت خودکنترلی به سه بخش مختلف تقسیم میشود. این سه بخش به ترتیب عبارتاند از: انتخاب هدف – تحت نظارت داشتن پروسه – انجام اعمال هماهنگ با هدف. این سه بخش را در ادامه توضیح میدهیم. بر اساس پژوهشها اولین چیزی که باید به آن توجه کنیم این است که اهدافمان مطابق و هماهنگ با ارزشها و آرمانها و معناهای زندگی خودمان باشد.
این محقق در تحقیقاتش متوجه شده افرادی که هدفهای خودشان را بر اساس ارزشهای درونیشان انتخاب کردهاند، در مسیر رسیدن به این اهداف مهارت خودکنترلی بیشتری دارند. مسئله دیگر در مورد هدفها این است که میبایست دقیق و مشخص باشند و بعد به خرده-هدفها تقسیم شوند.
برای مثال اگر میخواهید وضعیت درسی خودتان را بهبود دهید، به جای اینکه بگویید “میخواهم معدلم بالاتر برود” باید بهطور واضح و مشخص بگویید که مثلاً “میخواهم معدلم به 18 برسد” و سپس این هدف را به چند هدف کوچکتر تقسیم کنید. پسازاین میتوانیم به سراغ شناخت ترسها و فهرست کردن آنها برویم.
ببینیم که مزایای غلبه بر ترس چیست و پیامدهای منفی تسلیم شدن در برابر آنها چه مواردی هستند. بعدازاینکه ترسهایمان را مشخص کردیم، بررسی کنیم که برای مقابله با آنها چه اقداماتی لازم است و اگر آن ترس به واقعیت پیوست آن موقع چه کاری میتوان کرد. برای مثال اگر هدف ما قبولی در یک آزمون استخدامی باشد، میتوانیم ببینیم که برای مقابله با ترس “رد شدن در آزمون” چه کارهایی میبایست کرد و اگر رد شویم چه کاری میتوان کرد. مثلاً به این نتیجه برسیم که اگر رد شویم، میتوانیم برای آزمونی دیگر نیز تلاش کنیم. سپس اگر کل هدف برای ما معنادار و ارزشمند باشد، به خوبی میتوانیم بر حالات مختلف مسلط شویم.
حال به سراغ فرآیند و مسیر هدف برویم. ایشان میگویند که ما در طی مسیر به سمت هدف، میبایست بر خودمان نظارت کنیم و کارهایمان را ثبت کنیم. بر این اساس میتوانیم گزارشی از وضعیت خودمان داشته باشیم و اگر دیدیم که مشکلی در شیوهی عملکردمان وجود دارد، آن را اصلاح کنیم. احتمال اینکه در این مرحله با یک کشمکش درونی مواجه شویم زیاد است.
در زمانی که ما رفتارهایمان را نظارت میکنیم و میبینیم که عملکردمان مطابق ضرورتها نیست، احتمالاً احساسات منفی مانند ترس و اضطراب و… میشویم. وظیفه ما در این شرایط این است که بتوانیم بهطور واضحی احساسات خودمان را مورد توجه قرار بدهیم؛ آنها را انکار نکنیم و به رسمیت بشناسیم. این محقق میگوید که در تحقیقاتش فهمیده افرادی که مدیتیشن میکنند در این مسیر پرچالش خیلی بهتر میتوانند خودشان را مدیریت و کنترل کنند.
روش دیگری که میتواند برای تقویت مهارت خودکنترلی ما مفید باشد، روش “اگر-آنوقت” است. در این روش ما از ابتدا میآییم و موقعیتهایی که در آنها ممکن است لغزش کنیم را مینویسیم و برای آنها چارهی مناسب را پیدا میکنیم. برای مثال اگر در حال رژیم لاغری هستیم و قصد داریم به مهمانی برویم، ممکن است با تعارف و اصرار میزبان مهمانی بر غذا خوردن، لغزش کنیم. میتوانیم این حالت احتمالی را بنویسیم و برای آن چارهای بیندیشیم. مسئله این است که برای خطرها و چالشهای احتمالی، راهحلی تدبیر کرده باشیم تا در لحظهی وقوع آنها از مسیرمان منحرف نشویم و به هدفمان پایبند بمانیم.
“هیچوقت تسلیم نشو” توصیه مفیدی است؟
وینس لُمباردی، یکی از مربیان بزرگ فوتبال، جمله معروفی دارد که در آن میگوید:
“برندهها هیچوقت جا نمیزنند و کسانی که جا میزنند هیچوقت برنده نمیشوند”
این جمله یا مشابه آن را از زبان بسیاری از مربیان انگیزشی میشنویم. در این بخش از مقاله میخواهیم به بررسی این موضوع بپردازیم. آیا واقعاً چنین است؟ آیا برای پیروزی و موفقیت هیچوقت نباید جا زد؟
ست گودین، یکی از نویسندگان موفق در زمینهی موفقیت، در کتاب The Dip خودش ایدهای را در زمینه موفقیت مطرح میکند. گودین ایدهی “جا زدنِ استراتژیک” را نظریهپردازی میکند. ایشان میگوید که برای موفق شدن در زندگی، اتفاقاً باید خیلی اوقات جا زد و کنار کشید. ادعای اصلی این است که انسانهای موفق، کسانیاند که میدانند چه زمان باید نا-امید شده وکنار بکشند تا به سراغ هدف دیگری بروند. گودین با استفاده از سه نمودار این موضوع را به مخاطب توضیح میدهد.
منحنی اول از سمت چپ، مسیر افرادی است که به موفقیت میرسند. این منحنی یک دره دارد که گودین آن را “دره موفقیت” صدا میزند. این منحنی میگوید که مسیر موفقیت فراز و نشیب دارد و یک مسیر هموار نیست؛ اما این همهی ماجرا نیست.
منحنی وسطی افرادی را نشان میدهد که بیخود به دنبال هدفی میدوند که در آن هیچ پیشرفتی نمیکنند و هرچه تلاش میکنند ره به جایی نمیبرند.
منحنی سمت راست، مسیر افرادی است که بهطور موقت به موفقیت محدودی هم میرسند اما بهیکباره سقوط میکنند و شکست میخورند. برای مثال افرادی که قمار میکنند این منحنی برایشان بسیار محتمل است.
ما برای موفقیت در طول زندگیمان، موظفیم وقتی که در دو منحنی سمت راست قرار میگیریم جا بزنیم و کنار بکشیم. آن وقت است که میتوانیم در مسیری که امکان و توان موفقیت در آن را داریم، پیش برویم و منحنی سمت چپ خودمان را بسازیم.
آقای گرگوری میلر (استاد روانشناسی دانشگاه بریتیش کلمبیا) نیز پژوهشهای مختلفی را در زمینهی کنار کشیدن و جا زدن انجام داده است. ایشان و همکارانشان در این پژوهش[7]ها، متوجه شدند افرادی که از یک هدف غیرقابلدسترس کنار میکشند و جا میزنند، در آینده سلامت روان و فیزیکی بیشتری دارند. این یعنی کنار کشیدن گاهی نه تنها بد نیست بلکه برای سلامت ما نیز مفید است.
مثبت اندیشی یا دوری از منفیبافی؟
تصور عمومی بر این است که مثبت اندیشی و منفیبافی دو قطب مخالف یکدیگر هستند. بهطوریکه نبود یکی از آنها به معنای حضور دیگری است. اگر شما مثبت اندیش نباشید، به سرعت متهم به منفیبافی میشوید؛ اما آیا اینگونه است؟ یک تیم تحقیقاتی به رهبری آقای مایکل شایر، درک جدیدی از این مسئله را برای ما گشودند. آنها نشان دادند اینطور نیست که هرجا مثبت اندیشی نباشد، منفیبافی جاری است.
این دو مفهوم مستقل هستند و میتوانند کنار هم نیز وجود داشته باشند یا در فردی هیچکدام از آنها وجود نداشته باشد. این گروه مفهوم جدیدی را به میان آوردهاند تحت عنوان “دوری از منفیبافی”. این مفهوم به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد نه در حال مثبت اندیشی است و نه در حال منفیبافی. بر این اساس ما میتوانیم نه خوشخیال باشیم و نه منفیباف. این مدل به پژوهشگران این امکان را داد تا دو مفهوم “مثبت اندیشی” و “دوری از منفیبافی” را از یکدیگر تفکیک کرده و نتایج آنها را مقایسه کنند.
این گروه پژوهشی از میان 5 هزار مقاله مطالعه شده، 61 پژوهش با کیفیت را انتخاب کردند تا نتایج آنها را تحلیل کنند. در این مسیر آنها از نویسندگان این مقالات نیز دعوت کردند تا به کمکشان بیایند. در نهایت این پژوهش با جامعه آماری 221 هزار نفر در نشریه آمریکن سایکولوژیست منتشر شد. نتایج این پژوهش نشان داد که “دوری از منفیبافی” تأثیر بیشتری بر سلامت ما دارد تا مثبت اندیشی. این پژوهش[8] نشان میدهد که با مثبت اندیشی نمیتوان منفیبافی را از بین برد. بلکه باید مهارت مهار و مدیریت منفیبافی را به صورت جداگانه کسب کرد.
آیا بدبینی همیشه بد و خوشبینی همیشه خوب است؟
دهها سال تحقیق نشان داده است که مثبت اندیشی همیشه مفید نیست. در برخی موارد، بدبینها از کسانی که خوشبین هستند، عملکرد بهتری دارند.
نتایج یک پژوهش[9] میگوید زوجهای متأهلی که نسبت به آینده رابطه خود بسیار خوشبین هستند، بیشتر در معرض وخامت روابط هستند. خوشبینی ممکن است با درآمد کمتر نیز مرتبط باشد. مطالعه بر روی دادههای خانوادههای بریتانیایی نشان داده که در طی دو دهه، بهویژه افراد خوداشتغال، خوشبینان حدود ۲۵ درصد کمتر از همتایان بدبین خود درآمد داشتند[10]. محققان موسسه ملی سرطان دریافتند افرادی که خطر ابتلا به بیماری قلبی را دستکم میگیرند، احتمال بیشتری دارد که علائم اولیه آن را نشان دهند.
شاید این نتایج به این خاطر است که یک چشمانداز خوب ما را بیشازحد مطمئن میکند. خوشبینی همچنین میتواند باعث ناامیدی شود. در یک مطالعه، دانشجویان روانشناسی بلافاصله قبل و بعد از دریافت نتایج امتحان مورد بررسی قرار گرفتند. دانشآموزانی که پیشبینی میکردند نمره بالاتری نسبت به دریافت خود داشتند، پس از یادگیری نمره خود ناراحت شدند. دانشآموزانی که نمره خود را دست کم گرفته بودند (یعنی بدبینان) بعدازآن احساس بهتری داشتند.[11]پذیرفتن احساسات منفی ممکن است مزایای اجتماعی نیز داشته باشد. در مقایسه با حالتهای شاد، خلقهای بد با سبک ارتباطی مؤثرتر[12] و غم و اندوه با اتکای کمتر به کلیشههای منفی مرتبط است.[13]
احساس ناراحتی میتواند باعث شود ما نیز منصفانهتر رفتار کنیم. در یک پژوهش، افرادی که کلیپهای ویدیویی غمگین را میدیدند نسبت به کسانی که کلیپهای شاد را دیده بودند، سخاوتمندتر بذل و بخشش میکردند.[14]
مطالعات دیگری نشان داد که با تنظیم انتظارات کم و تصور بدترین سناریوها، بدبینان تدافعی عملکرد خود را در کارهای مختلف، از دارت و مسائل ریاضی گرفته تا تحقق اهداف زندگی واقعی، بهینه کردند.[15]
این نتایج به ما نشان میدهد که بهتر است امید بیشواهد به بهترین رخدادها را فراموش کنیم و در عوض به این فکر کنیم که چگونه در شرایط مختلف (از جمله بدترین آنها) بهترین عملکرد را داشته باشیم.
آیا شکرگزاری معجزه میکند؟
مربیان انگیزشی افراد را به قدردانی و شکرگزاری جهان هستی برای امکاناتی که دارند تشویق میکنند. این مربیان میگویند که هرچه بیشتر بابت نعمتها و امکانات قدردان و شکرگزار کائنات باشیم، خوشبختتر و موفقتر خواهیم شد؛ اما آیا واقعاً اینگونه است؟ توجه داشته باشید که در این بحث، منظور شکرگزاری مذهبی نیست. قدردانی و شکرگزاری در حد ملایم و محدود میتواند نتایج مفیدی را رقم بزند؛ اما این ادعا به صورتی که مربیان انگیزشی میگویند هیچ پشتوانه علمی ندارد.
با گذاشتن مطالب قدردانی از هستی و کائنات یا تکرار جملات شکرگزاری، خوشبختی و سلامتی از جایجای جهان به سمت شما سرازیر نمیشود. دانشمندان در پژوهشی[16] ارتباط بین شکرگزاری و افزایش خوشبختی افراد را مورد بررسی قرار دادند. در این پژوهش افراد به سه دسته تقسیم شدند. گروه اول در طی 6 ماه مدت آزمایش، هفتهای سه بار تمرینات شکرگزاری را انجام میدادند. گروهی دیگر هفتهای یکبار و گروه آخر اصلاً شکرگزاری نمیکردند. نتایج حاصل نشان داد افرادی که هفتهای سه بار شکرگزاری انجام میدادند سطح خوشبختیشان کمتر شده بود؛ اما افرادی که هفتهای یکبار شکرگزاری میکردند، میزان خوشبختیشان بیشتر شده بود.
آقای آدام گرنت نیز در مقالهی خود نشان میدهد که از جایی به بعد، هرچه بیشتر به دنبال شکرگزاری برای نعمتهای مختلف باشید، کمتر خوشحال میشویم.
سخنرانان انگیزشی و اثر دارونما
یکی از نکاتی که سخنرانان انگیزشی از آن استفاده میکنند تا مخاطب خود را اقناع کنند، اثر دارونما است. در آزمایشهای بالینی، پژوهشگران به برخی از بیماران تحت آزمایش، یک مادهی خنثی و غیردارویی (مثل آب مقطر یا قرص شکر) میدهند تا بفهمند که نتایجی که بیمار پس از مصرف آن نشان میدهد ناشی از تلقین است یا نه واقعاً آن مداخلهی پزشکی کارکرد دارد. مربیان انگیزشی با استفاده از این اثر، اینطور القاء میکنند که با مثبت اندیشی و تلقین، میتوان هر تغییری را رقم زد و خود را همیشه سالم نگه داشت.
برخی از آنها به طرز خطرناکی مردم را از درمانهای مؤثر میترسانند و میگویند که مثبت اندیشی درباره درمان بیماری کافی است تا خوب بشوند. آنها طوری از اثر دارونما صحبت میکنند که گویا درمان همه بیماریهاست؛ اما آیا واقعاً چنین است؟ متأسفانه خیر. اثر دارونما تأثیرات محدود و مشخصی دارد. نمیتوان با آن به جنگ تمام بیماریها رفت. برای مطالعهی بیشتر در این زمینه، لینک چند پژوهش[17] را در این قسمت قرار میدهیم که میتوانید از آنها استفاده کنید.
آیا تصویرسازی ذهنی، میانبر رسیدن به خواستههاست؟
اوقاتی حس میشود که گفتن نظرات منفی و انتقادی، حتی بیآنکه بیادبی از آن برداشت شود، کار خطرناکی است. واقعبینی در ادارات در موارد بسیاری “ضدحال” به حساب میآید و اگر واقعبینی خود را بروز دهید، چنین برچسبی به شما میخورد. دیده میشود که نمایشنامهنویسها و فیلمنامهنویسها از پایانهای غمانگیز و تراژیک خودداری میکنند تا که مخاطب را دلسرد نکنند.
دکتر گابریله اوتینگن (Gabriele Oettingen) استاد روانشناسی دانشگاههای نیویورک و هامبورگ، در کتاب خود به موردهایی اشاره میکند که خیالاندیشیهای مثبت باعث انفعال فرد شده بودهاند. این مسئله ذهن وی را درگیر کرد تا اینکه ایشان تصمیم گرفت که آن را به محک آزمون بگذارد. در این آزمایش، حدود ۱۰۰ دانشجو که شیفتهی شخص خاصی از جنس مخالف خود بودهاند اما هرگز با او قراری نگذاشتهاند انتخاب شدند. در ابتدا از شرکتکنندگان خواسته شد که بنا به تجربیات و حدسهای خودشان، تخمینی بدهند که چقدر احتمال دارد تا با مخاطب خاص خود بتوانند وارد یک رابطه شوند.
در قدم بعدی، یک فانتزی نصفه و نیمه به هر یک از شرکتکنندگان داده میشد تا آنها با رؤیاپردازی خودشان آن را تکمیل کنند و بگویند که ادامهی این فانتزی از نظرشان چگونه پیش میرود؟ همراه با تکمیل رؤیا، از دانشجوها خواسته شد که ارزیابیشان از میزان مثبت یا منفی بودن رؤیا را ذکر نمایند.
برای نمونه بگذارید یکی از این فانتزیها را با هم نگاه کنیم:
«توانستهاید به اتفاق، شخص موردعلاقهی خودتان را وسط مهمانیای گیر بیاورید و به نحوی میان شما و وی صحبتی شکل گرفته است. در هنگام گفتگو هستید تا اینکه شخص دیگری به مهمانی وارد میشود. شخصی که شاید موردعلاقهی مخاطب خاصتان باشد…»
شرکتکنندگان خوشبین، ادامهی این فانتزی را به نفع خودشان پیش میبردند. برای نمونه:
«همراه با شخص موردعلاقهام از مهمانی بیرون میرویم. شخصی که گمان داشتم رقیب من است همراه با دیگران به خروج ما نگاه میکنند. تنها با همدیگر روی نیمکتی مینشینیم. هم را بغل میکنیم و…»
اما شرکتکنندههایی برداشت منفیتری را ثبت کردند.
«فرد موردعلاقهام با رقیبم شروع به مصاحبت در باب مسائلی میکنند که من درکشان نمیکنم. گویا این دو با هم بیشتر جور هستند تا من و او. جایی برای وارد شدن من در صحبتشان حس نمیکنم.»
پس از وارسی جوابهای آزمون دهندگان، دکتر اوتینگن مجدداً به این دانشجوها سر زد. این بار بررسی کرد که کدام یک موفق شدند تا با شخص موردعلاقهشان قرار بگذارند. نتیجه جالب بود. هرچه برآورد شخص از پیشروی رابطه منطقیتر و منطبقتر بر تجربهی آنزمان آنها بوده، احتمال شکل گرفتن رابطه با آن شخص بیشتر بوده. از آن طرف، هرچه در فانتزیپردازیهای مثبت به سر میبردند، احتمال اینکه به شخص مورد نظرشان برسند کمتر بود.
اینکه شما از طرف مقابل بخواهید که با شما سر قرار برود شجاعت و عرضه میطلبد. نظیر همین ماجرا در یافتن شغل دیده میشود. بدین صورت دکتر اوتینگن سؤال را برای شغل یابی مجدداً طرح میکند: آیا دیدگاه خوشبینانهی انگیزشی، مثل تصور اینکه شغلی را گرفتهاید قبل از اینکه آن را بگیرید یا خودتان وقتی به هدفتان رسیدهاید را تخیل کنید به موفقیت شما کمک میکند؟
دکتر اوتینگن آزمایش جدیدی را ترتیب داد. در دههی هشتاد تیم اوتینگن ۸۳ نفر از فارغالتحصیلان دانشگاهی را جور کرد و از ایشان تست گرفت که چقدر مطمئن هستند که شغلی را پیدا میکنند و کار یافتن چقدر برایشان حائز اهمیت است. در این حین، از فارغالتحصیلان خواسته شد که فانتزیپردازی خوشبینانهای را تصور کنند و آن را بنویسند و همچنین ذکر کنند که با چه فراوانی نسبیای این گونه خیالپردازیهای مثبت در ذهنشان میآید.
دو سال بعد، دکتر اوتینگن به این شرکتکنندگان مراجعه کرد تا از وضعیت اشتغال آنها اطلاع بیابد تا فرضیهاش را بیازماید.
باز نتیجه مشابه مورد قبلی بود: هرچه بیشتر شرکتکنندهها خود را مشغول فانتزیپردازی از موفقیت شغلی و پیدا کردن شغل میکرده بودند، کمتر امکان داشت تصوراتشان محقق شوند. افرادی که با فراوانی نسبی بیشتری خیالپردازیهای مثبت در این باب میکردند، کمتر درخواست مصاحبه ارسال کرده بودند و دستمزد پایینتری هم نصیب این افراد شده بود.
اما در اینجا یک مسئلهی روششناختی مطرح میشود. در هر دو آزمایش، اتکای دکتر اوتینگن به گزارشهای شخصی شرکتکنندهها بوده. برآورد آخر بر اساس گفتههای خود شرکتکنندگان صورت پذیرفته بوده. این امکان خطا وجود دارد که متغیر فانتزیپردازی مثبت بهخودیخود سبب شود که فرد موفقیت خود را مطابق اصل واقع اعلام نکند و در میزان آن افراطوتفریط نماید.
برای فراروی از امکان چنین خطایی، دکتر اوتینگن در یک پروژهی انضمامیتر و محسوستر، تأثیر مثبتاندیشی را در موفقیتهای آکادمیک مورد پژوهش قرار داد.
ایشان از بیش از صد نفر از کسانی که واحد روانشناسی مقدماتی را اخذ کرده بودند پرسید که چه نمرهای را در امتحان چند روز بعد دوست دارند بگیرند؟ و سپس پرسیده که فکر میکنند چه نمرهای را احتمالاً میگیرند؟
به شیوهی آزمایشهای قبلی، دکتر اوتینگن فانتزیپردازیهای شرکتکنندهها را ارزیابی کرد. موقعیتهای خیالی اما نصفه و نیمهای را پیش آنها آورد و خواست که بنا به ذهنیت خودشان ادامهی آن را خیالپردازی کنند. برای نمونه یکی از این فانتزیهایی که بنا بود که توسط دانشجو تکمیل شود چنین شکلی را داشت:
«امتحان را دادهاید و این روز نمرهها اعلام میشود. تابلوی اعلام نمرات را تصور کنید که…»
یکی از دانشجوهایی که به عملکرد خود بدبین بود ادامهی این خیال را چنین نوشته بود:
«لعنت. نمرهی C را گرفتهام. نباید انقدر اهمالکاری میکردم. چه کار حالا باید بکنم؟»
در کنار تکمیل فانتزی به ذهنیت خودشان، از شرکتکنندهها خواسته شده بود که بسنجند که به چه میزان این خیال برایشان مثبت یا منفی است.
به مانند آزمایشهای قبلی، باز هرچه شرکتکننده تصور مثبتتر و خوشبینانه و باانگیزهتر از عملکرد خودش داشت، عملکردی واقعی و عینی او بدتر بود. خیالاندیشی مثبتتر همبسته با نمرات پایینتر بود و همراه با آن فرد کمتر درس خوانده بود و برای امتحانش آماده شده بود.
سخن پایانی
ما در این مقاله بهطور مختصر به برخی از مواضع مشهور و اساسی سخنرانان انگیزشی پرداختیم. سخن ما این نیست که جملات انگیزشی و مثبت هیچ فایدهای ندارند، بلکه این است که فایدهی آنها محدود است. جملات انگیزشی و مثبت، غول چراغ جادو نیستند که هرچه میخواهید را به شما بدهند. نه منفیبافی افراطی میتواند شما را خوشبخت و موفق کند و نه خوشخیالی توهمی. برای اینکه زندگی مطلوب و خوبی فراهم کنید، میبایست هرچه بیشتر سعی در شناخت واقعیات و تغییر آنها در جهت دلخواه خود داشته باشید.
[1] https://psycnet.apa.org/record/2009-06873-015
[2] https://pubmed.ncbi.nlm.nih.gov/26825106/
[3] https://journals.sagepub.com/doi/abs/10.1177/0146167218783190
[4] https://journals.sagepub.com/doi/full/10.1177/0146167220934577
[5] https://pubmed.ncbi.nlm.nih.gov/24439530/
[6] https://journals.sagepub.com/doi/10.1177/0963721414534256
[7] https://pubmed.ncbi.nlm.nih.gov/15018681/
[8] https://pubmed.ncbi.nlm.nih.gov/32969677/
[9] https://psycnet.apa.org/doiLanding?doi=10.1037%2Fa0032600
[10] https://docs.iza.org/dp9242.pdf
[11] https://pubmed.ncbi.nlm.nih.gov/21038961/
[12] https://onlinelibrary.wiley.com/doi/abs/10.1002/ejsp.1950
[13] https://pubmed.ncbi.nlm.nih.gov/9150581/
[14] https://psycnet.apa.org/record/2013-27347-005
[15] https://psycnet.apa.org/doiLanding?doi=10.1037%2F0022-3514.65.4.822
[16] https://psycnet.apa.org/record/2001-05824-010
[17] https://pubmed.ncbi.nlm.nih.gov/19317519/
https://www.ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC6584108/
https://pubmed.ncbi.nlm.nih.gov/25883069/
https://pubmed.ncbi.nlm.nih.gov/26861164/
۳۹ دیدگاه دربارهٔ «سخنرانیها و حرفهای مشهور انگیزشی؛ این حرفها، چقدر واقعیاند؟»
تشکر بخاطر این مقاله خوب
خوشحالیم که همراهمون هستید و دغدغه مطالعه و یادگیری دارید؛ تبریک به شما
سلام. بسیار عالی. ممنونم از واقع گرایی مطالب و علمی تون
سلام همراه عزیز بیشتر ازیکی، خوشحالیم که این روزا کنار دغدغه های دیگه زندگی به آموزش توجه دارید.
موفق و بیشتر ازیک نفر باشید.
عالی
تبریک به شما که اهل آموزش هستید؛ همراهیتون باعث افتخار ماست.
بیشتر ازیک نفر
این مقاله آنقدر خوب بود که برای یادگیری بهتر دوباره آن را خواندم.نتیجه این آزمایش آخری برایم خیلی جالب بود!
خوشحالیم که بیشتر ازیکی هستید؛ موفق و بیشتر ازیک نفر باشید.
۱+
این مقاله برایم خیلی جالب بود چونکه در تمام سایت های انگیزشی به شکر گذاری چنان تاکید میشود که واقعا گاهی حس میکردم دلیل اهمالکاری من کم شکرگذاری کردن است درحالیکه برعکس کم اقدام کردن است که سطح انگیزه ام را پایین می آورد.
همواره باید تعادلی دراینکار برقرار باشد تا بتوانیم به نتایج مطلوب برسیم و باهدف گذاری وتعیین زمان وتعهد به انجام کارها در زمان پیش بینی شده میتواند به ما کمک کند تا سطح مهارت وعزت نفس خود رابالا ببریم وبا اعتماد به نفس به اهداف خود برسیم.
سلام دوست عزیز اهل مطالعه؛ خوشحالیم که همراهمون هستید و دغدغه آموزش دارید.
موفق و بیشتر ازیک نفر باشید.
این مقاله برایم خیلی جالب بود چونکه در تمام سایت های انگیزشی به شکر گذاری چنان تاکید میشود که واقعا گاهی حس میکردم دلیل اهمالکاری من کم شکرگذاری کردن است درحالیکه برعکس کم اقدام کردن است که سطح انگیزه ام را پایین می اورد.
سلام دوست عزیز اهل مطالعه؛ خوشحالیم که همراهمون هستید و دغدغه آموزش دارید.
موفق و بیشتر ازیک نفر باشید.
این مقاله برایم خیلی جالب بود چونکه در تمام سایت های انگیزشی به شکر گذاری چنان تاکید میشود که واقعا گاهی حس میکردم دلیل اهمالکاری من کم شکرگذاری کردن است درحالیکه برعکس کم اقدام کردن است که
خوشحالیم که اهل آموزش و یادگیری هستید؛ موفق و بیشتر ازیک نفر باشید.
مرسی از شما بابت این اطلاعات ارزنده
ممنونیم بابت همراهیتون
عالی
سپاس بابت همراهی شما
خیلی مفید بود ممنون
نظریه ست گادین عالی بود ممنونم
سلام همراه عزیز
خوشحالیم که محتوا براتون کاربردی بوده است؛ امیدواریم در ادامه نیز بتوانیم با محتوایی مفید همراهتون باشیم.
بیشتر ازیک نفر
مرسی از مقاله خوبتون❤️
آموزنده و تاثیر گذار بود
همراهیتون باعث افتخاره؛ خوشحالیم که اهل آموزش هستید.
بیشتر ازیک نفر
دقیقا!
قرار نیست صرفاً چیزی میخوایم بهش برسیم!
خیلی موانع هست که ما بهش دقت نمیکنیم. خواستن خوبه و در کنارش عمل کردن هم خوبه . نه صرفاً اینکه بخواهیم و کائنات بهمون تقدیم کنند..
سلام استاد امسال باشگاه سخنرانی هم برگزار می کنید ؟
سلام همراه عزیز
چقدر خوشحالیم که این روزا شما اهل آموزش هستید.
فعلا در این خصوص تصمیمی گرفته نشده است و در صورت برگزاری در سوشال مدیامون اطلاع رسانی خواهیم کرد.
اما در سایتمون محتوای فن بیان و سخنرانی زیادی داریم که میتونه برای علاقه مندان مفید باشد؛ مثل بسته جامع فن بیان و سخنرانی…
بیشتر ازیک نفر باشید.
بسته جامع غیرحضوری فن بیان و سخنرانی
سلام.
من بعنوان کسی که خواندن کتابهای انگیزشی از نویسندگان مختلف جزیی از زندگی روزه مره ام بوده و تاثیر آنها را در زندگی خود امتحان کرده ام ، مطالب این مقاله را کاملا تایید میکنم.
این مقاله به شک و تردیدهایی که نسبت به دستورالعمل های انگیزشی داشتم را از بین برد و متوجه شدم که همانطور که در طی زندگی به تجربه دریافته ام، آنچه آیندۀ انسان را میسازد اینها نیست.طی این آزمون و خطاها به واقعیاتی رسیدم و آنها را برای خودم فرمول بندی کردم ؛ مثلا اینکه واقع بینی در مورد همه چیز یکی از اصول زندگیم است. و اتفاقا وقتی همه چیز را آنطور که واقعا هست در نظر میگیرم حس خوبی پیدا میکنم و خیلی منطقی تر و راحت تر میتوانم تصمیم بگیرم که حالا چه باید بکنم و چه نباید بکنم … به فرمول های دیگری هم رسیده ام که از حوصلۀ این بحث خارج است …
متشکرم از شما
سلام همراه عزیز
چقدر خوب که این روزا دغدغه آموزش،یادگیری و مطالعه دارید؛ خوشحالیم بابت همراهیتون…
بیشتر ازیک نفر باشید.
سلام
مقاله عالی بود کلی دیدم را نسبت به مثبت اندیشی تغییر داد. ممنون از بیشتر از یک نفر
چقدر خوب که دنبال آموزش هستید؛ خوشحالیم بابت همراهیتون…
موفق و بیشتر ازیک نفر باشید.
برای درک بیشتر و پی بردن عمیق و اثبات های علمی پیشنهاد میدم کتاب فراسوی شفای زندگی رو بخونید حتما
بسیار جالب بود.
خوشحالیم بابت همراهیتون…
میشه پژوهش های درباره شکرگزاری را براین ایمیل کنید چون میخواهم بیشتر تحقیق کنم
Mujtaba.Salehi22@gmail.com
سلام دوست عزیز
متوجه منظورتون نشدیم.
تمام محتوای مربوط به شکرگزاری در این مقاله قرار گرفته است.
بیشتر ازیک نفر…
سلام استاد صبحتون بخیر .
موفق باشید .
من همیشه در باره این فکر کردم که مثبت اندیشی چیست و انسان را به کجا خواهد رساند هیچ امکان ندارد که انسان مثبت اندیش اغراق نکند و از واقعیت های عینی دور نشود البته مثبت اندیشی باعث می شود باور کنی که تو می توانی یک کار را انجام بدهی اما مارا از واقعیت که چقدر مشکل است و چقدر انرژی می خواهد دور می کند با این مقاله شما تقریا ۵۰ فیصد جواب های خود را گرفتم و دنبال معلومات بیشتر درباره تاثیر مثبت اندیشی در زنده گی هستم از شما هم ممنونم که این مقاله را تهیه کردین و به عرض رساندین و در اخیر یک پیام دارم به دانشوران تفکر و تحقیقات باعث می شود به سوال های خود پاسخ بدهیم و راه درست و مسیر بیدون شک شبهه تعین کنم هیشه بدنبال جواب سوال ها خواهم بود و به شما توصیه می کنم کامران باشید
سلام همراه عزیز
خوشحالیم که همراهمون هستید و اهل مطالعه هستید.
ممنونیم که نظرتون رو با ما به اشتراک گذاشتید.
روزگارتون نیک؛ بیشتر ازیک نفر