چطور بفهمیم معنای زندگی ما چیست؟ هدف ما از زندگی چیست؟
یک بعد از ظهر پاییزی پشت میز کارم نشسته بودم و فکر میکردم. کارم را دوست داشتم. به اندازه کافی به من حس امنیت میداد. از کارم لذت میبردم. خصوصاً بعد از دوره سختی که از نظر مالی پشت سر گذاشته بودم و تجربیاتی که کسب کردم اصلاً نمیخواستم شغل و موقعیت شغلیام را به خطر بیندازم.
شاید هم اینطور فکر میکردم….
آن روز بعد از ظهر فهمیدم که انتظارات آدمها میتواند در عرض ثانیهای تغییر کند. یک لحظه داشتم در شرکتی کار میکردم و لحظهای دیگر صدایی از درونم فریاد میزد: «تو می تونی کارای بزرگتر از این انجام بدی، می دونی که می تونی. وقتشه دنبال کارای بزرگتر باشی!»
یک لحظه دو طرف میز کارم را گرفتم تا تعادلم را حفظ کنم. اعتراف کردم که اولین بار است دوست دارم کار مؤثرتر و بهتری انجام بدم، حال برای خودم یا شخص دیگری؛ اما چطور باید این کار را انجام میدادم؟ اصلاً آن کار بزرگتر و بهتر چیست؟
این افکار من را ترساند. من میخواستم زندگی ساده و ثابتی داشته باشیم، بدون هیچ تغییری! نمیخواستم زیاد تلاش کنم و آینده بزرگتری برای خودم بسازم.
این افکار در ذهن همه هست. همه فکر میکنند بهتر است زندگی ساده و بیتغییری داشته باشند. کسی این روزها حوصله تلاش کردن ندارد. زنها و مردها برای خود بهانه میتراشند. برای مثال، زنی که ازدواج کرده خود را متعهد به همسر و فرزندان میداند و فکر میکند نباید توجهش را از روی بچهها برداشته و به تلاش برای کار دیگری بدهد.
اما اصلاً اینطور نیست. با یک برنامهریزی ساده، همه ما میتوانیم از ساعتهای بیهوده و هدررفتهای زندگی خود، بهترین استفاده را بکنیم.
من برای اثبات حرفم کتاب «صبح جادویی» اثر «هال الرود» را پیشنهاد میکنم. با برنامه صبح جادویی (نگران سحرخیز نبودن خود نباشید، در خود کتاب، نویسنده توضیح میدهد که میتوانید عصر یا ظهر جادویی هم داشته باشید) به تمام کارهای خود میرسید. باور کنید! من روش صبح جادویی را امتحان کردهام!
با اینهمه خودم را راضی کردم که روشها و شانسهای مختلفم را امتحان کنم و در کنارش روی کارم هم تمرکز داشته باشم.
زندگی معنای دیگری داشت، من باید آن را پیدا میکردم…
سرانجام، همانطور که داشتم کتاب «بهبود اقتصادی» اثر کارِن مک کال رو میخواندم، همان صدا دوباره مغزم را درگیر کرد. میگفت: «مربیگری! تو باید این کارو انجام بدی!»
شاید شما هم چنین تجربیاتی را داشتهاید: وقتی ناخودآگاهتان شروع به حرف زدن میکند و زمزمه وار چیزهایی میگوید. میگوید معنای زندگی، چیزی بیشتر از پشت میز نشینی و کارهای تکراری است.
یا شاید حس کردید چیزی شما را به سمت خود فرامیخواند. از شما میخواهد کار بزرگتر و مهمتری انجام دهید. درواقع میتوان گفت از شما میخواهد:
«بیشتر و مؤثرتر از یک نفر باشید!»
شاید هم تجربه و واقعهای باعث شده جرقهای در ذهنتان بخورد و شما را به سمت هدفی والاتر و رسالتی بزرگتر سوق دهد.
ما به دنیا میآییم که از زندگی لذت ببریم. همیشه میخواهیم معنای زندگی را پیدا کنیم و به دنبال آن هدف اصلی باشیم. البته باید به خودمان اجازه دهیم که وارد این سفر پرمخاطره و هیجانانگیز شویم. مهمترین نکته این است که بفهمیم از کجا باید شروع کنیم. با روشهایی که من به شما میگویم میتوانید بهسادگی زندگی خود و دیگران را تغییر دهید:
چطور بفهمیم از زندگی چه می خواهیم؟
چطور بفهمیم از زندگی چه می خواهیم؟
با این چهار روش، معنای زندگی را بفهمید:
1- خودتان را تحتفشار قرار ندهید
یکی از دوستانم داشت میگفت: «ولی اگه حس نمیکردم می خوام دنبال یه هدف بزرگتر توی زندگیم باشم، چی؟» او گاهی حس میکرد باید به دنبال هدف بزرگتری باشد اما هنوز به نتیجه نرسیده بود.
جواب من برای این گونه افراد این است که خودشان را تحتفشار قرار ندهند. هیچ چیز بالاجبار رخ نمیدهد. ذهن شما باید به آن نیاز و خواسته برسد و آن لحظه است که حسش میکنید. حس به بیشتر خواستن!
وقتی چنین حسی به سراغتان آمد (و مهم هم نیست که چه زمانی میآید)، درهای ذهنتان را به روی افکار، ایدهها و فرصتهای جدید باز کنید. باید به خودتان اجازه تجربه بدهید. کنجکاو شوید و با خودتان صادق باشید. ببینید واقعاً جذب چه کارهایی میشوید یا با چه نوع آدمهایی دوست دارید وقت بگذرانید.
وقتی بخت آنقدر با شما یار شد که شانس درِ خانهتان را زد، جرقهای در ذهنتان پدید آمد و ندایی در گوشتان گفت که برای کارهای بزرگتری ساخته شدهاید، بدانید در مرحلهی خودیابی هستید. این مرحله، فرآیند پیوستهای دارد که تا آخر زندگی با شما خواهد بود پس از آن لذت ببرید!
خواندن این مقاله امیدبخش را، به شما دوستان عزیز توصیه می کنم:
2- به خودِ منفی بافتان گوش ندهید
حتی وقتی از ته دل میدانید که باید رشد کنید، باز هم نمیتوانید از منفیبافیهای ذهنتان رها شوید و مدام انگار کسی دل گوشتان آیه یاس میخواند. مثلاً میگوید:
«اصلاً من کیَم که فکر میکنم می تونم آنقدر کارای بزرگ انجام بدم؟»
«همسرم/مادر و پدرم/دوستانم/همکارانم در موردم چه فکری میکنند؟»
«من نمی تونم چنین ریسکی کنم. باید حواسم به خودم و خونوادم باشه.»
آرام باشید! این نجواهای منفی عادی است! شما میخواهید تغییر کند اما قسمت اعظمی از وجودتان (که به آن میگوییم ذهن ناخودآگاه) از تغییر متنفر است و میخواهد همینطور که هستید بمانید، او اینطور خوشحالتر است! ( چگونه افکار مثبت را جایگزین افکار منفی کنیم؟ )
برای کسانی هم که واقعاً منفی نگر هستند، پیشنهاد میکنم به سراغ یک مربی بروند. اگر دوست خیلی صمیمی و قابل اعتمادی هم دارید، همان هم کفایت میکند. باید کسی باشد که حمایتتان کرده و به انجام کارهای بزرگتر تشویقتان کند. باید شما را از افکار منفی نجات دهد.
این جملات را بِجَوید! (جملات امید دهنده از بزرگان)
3- عجله نکنید!
ما در هر لحظه از حضور خود در این دنیا میتوانیم معنای زندگی را پیدا کنیم، حال میخواهد از یک راه زمینی هموار و صاف باشد چه یک راه پر پیچ و خم! بنابراین، نیازی نیست عجله کنیم و بگوییم «باید همین الان بفهمم معنی واقعی زندگیَم چیه!».
عجله نکنید! از راهی که در پیش رو دارید و هر لحظه گامی در آن برمیدارید لذت ببرید، چیز یاد بگیرید و تجربه کسب کنید. همینطور که در سفر خود پیش میروید، خاطرات و تجربیات خود را یادداشت کنید. در مورد کار و روابطتان بنویسید. مدیتیشن کار کنید یا ورزشهای تک نفره انجام دهید. حواسپرتیها را دور بریزید و بگذارید چند لحظه هم با افکارتان تنها بمانید. به خوتان اجازه اشتباه کردن بدهید. آدم از اشتباهات درس میگیرد.
حتماً این دو مقاله را هم در رابطه با رسالت زندگی بخوانید:
چرا رسالت زندگی مان را پیدا نمی کنیم ؟
4- از افراد قابل اعتماد سؤال بپرسید
یکی از کارهایی که به شما کمک میکند این است: از دوستان، همکاران و اعضای خانواده خود این سؤالها را بپرسید:
به نظر شما نقاط قوت من چیست؟ (مثلاً مصمم بودن، اهمیت دادن، باهوش بودن)
چه جنبههایی از زندگی من نیاز به پرورش و رشد دارند؟ (مثلاً روابطی که دارم یا سلامتیام)
شما در من چه میبینید که ممکن است خودم از آن غافل باشم؟ (مثلاً انگیزه خوبی میدهم، خانواده خوبی دارم، فداکاری میکنم)
اگر میتوانستم شغلم را تغییر دهم، پیشنهاد شما انجام چه کاری بود؟
جواب این سؤالها باعث میشود دست شما برای انتخاب گزینههای شناختی بازتر باشد. این گونه شما میتوانید راحتتر انگیزه بگیرید و تجربههای جدیدی را امتحان کنید. تجربهها و فرصتهایی که شما را به سمت شناخت معنای واقعی زندگی میبرد.
یادتان باشد شما موظفید از خود بپرسید: «چرا من اصلاً اینجام؟ هدف من چیه؟»
به علاوه، شما موظفید به شرایط و حالتهای بیشتری فکر کنید یعنی اجازه دهید دیدتان باز باشد و تمام فرصتها را با آغوش باز بپذیرید. برای درک معنای زندگی، به هر دری میتوانید بزنید! با سرعت کم شناخت خود را آغاز کنید. حتی اگر حس میکنید بهتر است به کسی چیزی نگویید، نگویید. سرانجام آنقدر از این مسیر و سفر لذت میبرید که دوست دارید با هیجان برای دیگران هم تعریف کنید. در این حالت، هیجان و نشاط شما، دیگران را هم تشویق میکند. کسی چه میداند؟ شاید توانستید زندگی دیگران را هم تغییر دهید!
بیایید با خودمان روراست باشیم: تا وقتی رسالتمان را پیدا نکردیم، هرگز موفق نخواهیم شد…
۴ دیدگاه دربارهٔ «چطور بفهمیم از زندگی چه می خواهیم؟»
در بهبوهه مسیر موفقیت وقتی شکست های پیاپی را خوردم گفتم برگردم به معنای اصلی زندگیم و این مقاله خیلی برام مفید بود به امید روزی که با موفقیت هایم باعث سربلندی زحمات شما و تیم درجه یکتون باشم
ممنون که همراهمون هستید و دغدغه آموزش و یادگیری دارید؛ همراهیتون باعث افتخارمون هست…
موفق و بیشتر ازیک نفر باشید.
بسیار عالی، در تمام عرصه های زندگی موفق باشید. چنین مطالب را بیشتر نشر کنید، چون مردم بسیار نیاز دارند. مطالبی که در مورد شناخت خودی باشد.
ممنون که همراهمون هستید و دغدغه آموزش و یادگیری دارید؛ همراهیتون باعث افتخارمون هست…
موفق و بیشتر ازیک نفر باشید.