تا حالا به این فکر کردی که تو آدم باهوشی هستی یا نه؟ اصلا چقدر باهوش هستید؟ به هر نتیجه ای که رسیدی شاید امروز با خوندن این مطلب نظرت تغییر کنه!
یکی از ساده ترین فرمولهای دستیابی به عملکرد بالا در زندگی اینه عملکرد = توانایی * انگیزه
یعنی اگر جایی عملکرد شما ضعیفه یا عملکرد خوبی ندارید و به طور کلی از عملکرد خودتون راضی نیستید، یا به دلیل اینه که توانایی لازم برای انجام اون کار رو ندارید و یا به این علت هست که انگیزه یا اشتیاق لازم برای استفاده از توانایی های خودتون رو ندارید.
به عنوان مثال اگر مهارت رو داشتن یک ماشین و توانایی رانندگی در نظر بگیرید و عملکرد راضی کننده رو رسیدن به یکی از شهرهای شمالی کشور مثلا نوشهر ( شاید چون باجناق شما اونجاست) در این صورت اگر شما رانندگی بلد نباشید یا ماشین نداشته باشید , عملکرد شما که رسیدن به نوشهر هست , مختل میشه و احتمالا خیلی زیاد مسافرت نخواهید کرد و یا اگر ماشین داشته باشید و رانندگی هم بلد باشید اما دلیل و اشتیاقی برای رفتن به شمال وجود نداشته باشه, باز هم مسافرتی انجام نخواهد شد.
در هر صورت مسافرت (عملکرد) زمانی اتفاق میافته که شما ماشین و گواهینامه رانندگی (مهارت و توانایی) به اضافه اشتیاق و انگیزه (دلیل) برای مسافرت داشته باشید.
ممکنه عدم تمایل برای مسافرت به شمال کشور علاوه بر موارد فوق دلایل دیگری هم داشته باشه که البته میتونه هیچ ربطی هم به اینکه باجناق شما اونجاست نداشته باشه.
پس اگر شما از عملکرد خودتون مثلا در نواختن یک ساز رضایت ندارید و به قول معروف چنگی به دل شما و دیگران نمیزنه , یا مهارت خوب و زیبا نواختن اون ساز رو ندارید و یا اینکه اشتیاق و انگیزه ای که اون مهارت رو استفاده کنید و یا نمایش بدید در شما وجود نداره.
حالا اینکه چرا انگیزه در شما وجود نداره یا به مقدار کافی انگیزه و اشتیاق در ذهن شما ساخته وتولید نمیشه بحث دیگری است که مسلما در این مقال نمی گنجد!
اما این موضوع چه ربطی به هوش داره؟
لطفا یک نفس عمیق بکشید چون از اینجا به بعد قراره بحث یه مقداری عمیقتر بشه!
اول بریم سراغ اصلی ترین تعریف هوش در لغتنامه:
خب طبق این تعریف در فرهنگ عمید هوش یک نوع توانایی هست و طبق فرمول بالا که در ابتدای این مطلب به اون اشاره کردم توانایی های ما تاثیر مستقیمی بر عملکرد ما دارند.
اما مجددا طبق فرمول بالا تمام عملکرد ما فقط هوش نیست و انگیزه هم بسیار مهمه. یعنی چه بسا افرادی که ما اونها رو باهوش میدونستیم و به موفقیتهای زیادی نرسیدن و در مقابل افرادی رو میشناسیم که اونها رو در دسته بندی آدمهای باهوش قرار نمیدیم ولی موفقیتهای زیادی رو در زندگی و کسب و کارشون کسب کردند.
خلاصه هوش یک نوع توانایی هست که اگر ما اون رو توسعه بدیم تبدیل به یک مهارت میشه و اگر از اون مهارت به درستی و همراه با اشتیاق و انگیزه فراوان استفاده کنیم منجر به افزایش عملکرد ما خواهد شد.
حالا میتونید نفس خودتون رو به آرامی رها کنید و یک نفس عمیق دیگه بکشید برای ادامه بحث…
متاسفانه یا خوشبختانه قبل از من یک شخص دیگری خیلی بیشتر از من به این موضوعات فکر کرده بود و به نتایج جالبی رسیده بود که انتشار همین نتایج جالب باعث شد که حسابی خودش و نظریه اش معروف و مشهور بشن.
هووارد رو میگم , هووارد گاردنر خودمون که درسال 1983 برای اولین بار در کتاب قابهای ذهنی نظریه ای رو ارائه کرد که به نام نظریه آموزشی هوش های چند گانه گاردنر مشهور شد.
بخوانید: هوش های چندگانه گاردنر
طبق این نظریه () انسانها دارای انواع مختلفی از هوش هستند نه فقط یکی!
به عقیده آقای گاردنر حداقل 8 نوع هوش و یا حتی 9 نوع متفاوت از هوش یا همون توانایی در افراد مختلف وجود داره که هر فرد میتونه یک یا چندتا از این انواع هوش رو داشته باشه و ضمنا مقدار یا بازه این هوش در افراد مختلف هم متفاوت هست.
ایشون اعتقاد داره که برای استفاده از تمام قابلیت های فرد و به قول معروف شکوفا شدن یک فرد در زندگی و کسب و کار نباید فقط به ضریب هوشی کلاسیک فرد توجه کنیم. همون ضریب هوشی که معمولا معیار سنجش هوش کلاسیک در دوران مدرسه سرعت حفظ جدول ضرب یا حل معادله های ریاضی و یا حتی نمره 19 به بالا در امتحانات بود.
خب پس چیه؟ یعنی غیر از ضریب هوشی چه چیزهای دیگری باید معیار باشه؟
قبل از اینکه به این سوال پاسخ بدم میخوام به اون سوال پاسخ بدم!
اون سوال اینه که معیار برای چه چیزی؟
در نهایت و به صورت چکیده آقای گاردنر و تعدادی از موافقان و هم نظران ایشان که زیاد هم هستند به این نتیجه رسیدند که شما اگر به درستی بدونی در کدام یک از انواع هوش رتبه بالاتری داری، میتونی بر همین اساس و معیار شغل مناسبتری برای خودت انتخاب کنی و بالطبع در اون شغل خیلی بیشتر موفق باشی و بدرخشی و در نهایت با انتخاب شغل یا فعالیت مرتبط با هوش و توانایی خودت اون کار رو بهتر انجام میدی و وقتی کاری رو خوب انجام میدی از انجام اون کار لذت بیشتری میبری و وقتی از انجام اون کار لذت بیشتری ببری کلا حال و احوالت بهتر خواهد بود.
البته این چند جمله آخر رو خودم گفتم و ربطی به آقای گاردنر و موافقان ایشون نداره هرچند که احتمالا اون ها هم با حرف من موافق باشند.
تقریبا از “و در نهایت با انتخاب …” از خودم اضافه کردم چون دیدم این تسلسل که چون … پس … خیلی جالب میشه!!! 🙂
خب بریم سراغ نفس عمیق بعدی البته قبلش نفس قبلی رو به آرامی رها کنید. حتما منتظرید که انواع هوش رو برای شما مطرح کنم که اتفاقا انتظار به جایی هم هست!
یک – هوش موسیقایی
دو – هوش ریاضی منطقی
سه – هوش تصویری فضایی
چهار – هوش بدنی اندامی
پنج – هوش میان فردی یا هیجانی
شش – هوش برون فردی یا اجتماعی
هفت – هوش طبیعت گرا
هشت – هوش کلامی زبانی
نه – هوش هستی گرا یا معنوی
که این هوش نهم یا آخری بعد از 8 تای قبلی و جدیدا اضافه شده است.
خب حتما انتظار ندارید که من به صورت مفصل در مورد این هوشهای 9 گانه توضیح بدم و بگم.
چطوری متوجه بشیم که در کدامیک از این انواع هوش قابلیت و توانمندی بیشتری داریم و اینکه هر کدام از این انواع هوش مناسب چه شغل یا فعالیتی هستند؟!
اما اگر هم انتظار دارید لطفا با بچه های «بیشتر از یک نفر» تماس بگیرید و ضمن تشکر و تعریف و به به و چه چه های فراوان در مورد این مطلب پیشنهادات و درخواستهای خودتون رو مطرح کنید تا ایشان مجال بیشتری برای قلم فرسایی به این بنده عنایت بفرمایند تا بیشتر در این مورد بفرمایم یعنی توضیح بفرمایم. متشکرم
اما اون قسمت از این هوشهای نه گانه که به من مربوط میشه و میخوامم در مورد اون با شما عزیزان صحبت کنم بحث شیرین و مهم و تاثیرگذار و جذاب و قشنگ و …. هوش کلامی هست که خلاصه هرچی از خوبیاش بگم کم گفتم.
البته برای این کارم و اینکه فقط میخوام در مورد هوش کلامی صحبت کنم چند دلیل دارم که در اینجا به 2 دلیل اون بسنده میکنم:
دلیل اول چون سالهاست در این زمینه مطالعه تحقیق تالیف و تدریس میکنم
دلیل دوم چون احساس میکنم از هشت تای دیگه بهره ی زیادی نبردم
البته میدونم که دلیل دوم از دلیل اول معتبر تر و مستند تر هم هست!
به هر حال در ادامه این مطلب میخوام در مورد هوش کلامی با شما همراهان عزیز صحبت کنم و البته چون قراره که این مطلب کاربردی و آموزشی هم باشه! از همین ابتدای کار طبق یک فرمول یا قاعده ای که خودش یکی از فرمولها و سرمشقهای عالی و کاربردی جهت طراحی هر نوع محتوا اعم از سخنرانی و یا نگارش هست , شروع میکنم.
یعنی میخوام بگم خط سیر یا به قول فرنگی ها رود مپ مطالبی که خدمت شما عزیزان ارائه میدم به چه صورتی هست.
(راستی، توی تست رایگان هوش کلامی هم میتونی شرکت کنی! و تازه بعدش تکنیک های افزایش هوش کلامی رو هم ببینی)
چقدر باهوش هستید؟
چی؟ چرا؟ چطور؟ خب؟!
صبر کنید قبل از اینکه کمی احساس سردرگمی کنید و یا اینکه سریعا شروع کنید به جواب دادن باید خدمت شما سروران گرامی عرض کنم که 4 کلمه فوق اسم همون فرمول یا قاعده و یا دستور و یا ساختار هست که قبلا گفتم روش غالب تولید محتوای من و تعدادی از عزیزان محتواگر (!) هست.
خب این روش میگه برای اینکه در مورد چیزی صحبت کنید و یا بنویسید این 4 مرحله رو انجام بدید:
در اولین قدم توضیح بدید که اون چیز چی هست و یا حتی چه چیزی نیست تا کاملا در ذهن مخاطبین جا بیافته که ماهیت اون چیزی که در موردش صحبت میکنید چه؟
در قدم دوم در مورد این صحبت کنید که چرا اون چیز مهمه و یا چرا باید انجامش بدیم , بدونیمش , بشناسیمش و …
در قدم سوم در مورد این صحبت کنید که حالا که شناختیمش و متوجه اهمیتش شدیم چطور باید اون کار رو انجام بدیم یعنی روشها و نکاتی که باعث میشه مخاطب بتونه در چند قدم کار رو انجام بده
و در نهایت در قدم چهارم به مخاطبینتون بگید چطوری شروع کنن که با زهم فرنگی ها به این قسمت میگن کال تو اکشن یعنی دستورالعمل شفاف اقدام.
و به نظر من بعد از قدم دوم این مهمترین قدمه!
یعنی خیلی وقتها ما میدونیم یک موضوع چی هست و حتی چطور انجام دادنش رو هم میدونم اما چرایی و همون انگیزه رو نداریم و یا نمیدونیم از کجا شروع کنیم. مثل کتاب خوندن! همین الان یه موضوع انتخاب کنید و سعی کنید با این فرمول یا ساختار در موردش بنویسید و یا حرف بزنید
کیف کردید؟ کیفتون مبارک!!!
من به شما از صمیم قلب و در کمال صحت و سلامت عقلی جسمی (که البته در مورد هیچکدومشون مطمئن نیستم) قول میدم که به دانستن و تمرین این فرمول به راحتی میتوانید در مورد یک موضوع حداقل 5 دقیقه صحبت کنید و یا 1000 کلمه بنویسید.
طبق فرمول عملکرد (که اگر به این زودی یادتون رفته به ابتدای این متن مراجعه کنید) الان شما یک توانایی پیدا کردید و نیاز به انگیزه دارید تا نوشتن و یا صحبت کردن را آغاز کنید.
نکنه دوباره توقع دارید انگیزه رو هم من به شما بدم؟! آخ آخ آخ راستی یادم رفت بگم نفستون رو رها کنید و دوباره نفس بکشید.
اگر هنوز سلامت هستید و نفس میکشید در ادامه بحث با من همراه باشید ( ولی عجب نفسی دارید!!!)
خب پس هم بحثم رو تقریبا با همین فرمول یا همین فرمون میرم جلو و ادامه میدم البته کمی جرح و تعدیل هم به سلیقه خودم و با توجه به تجربیاتم انجام خواهم داد تا بلکه بپسندید و شما را در نظر افتد!
یعنی مسیر مطالب من اینطوری میشه…
هوش کلامی چیست و چی نیست؟
چرا شناخت, ارتقا و توسعه این نوع از هوش مهم و ضروریه و کجا به کار ما میاد؟
چطور و با چه روشهایی میشه هوش کلامی رو توسعه داد و از هوش کلامی استفاده کرد؟
و خب برای شروع باید چکار کنیم و یا از کجا شروع کنیم؟
هوش کلامی چیست؟
اگر تا اینجا این مطلب رو مطالعه کردی یعنی اینکه من تونستم با کلام ذهن و دل تو رو با خودم همراه کنم. (البته نشون میده که توانایی حبس نفس تو هم عالیه).
در ساده ترین تعریف:
هوش کلامی یعنی همین که در بالا گفتم. توانایی تو در جذاب و تاثیرگذار گفتن و ارائه مطالب.
البته در اینجا بین علما اختلاف وجود داره که آیا الزاما کسی که هوش کلامی خوبی داره باید خوب هم صحبت کنه یا خیر؟
برخی از ایشان یعنی علمای علم سخن بر این عقیده اند که هوش کلامی با فن بیان کمی تا قسمتی زاویه داره یعنی اینکه ممکنه هوش کلامی شخصی بالا باشه ولی در هنگام سخن گفتن یا صحبت کردن به خوبی نتونه منظور خودش رو برسونه و یا جذاب صحبت بکنه. که من هم با این نظریه موافقم.
قبل از اینکه به دلیل این موافقت بپردازم لازم میدونم که یه تعریفکی (تعریف کوچک و موجز) از فن بیان البته چیزی که مد نظر من و تعدادی از ایشان( همون علما ) هست داشته باشم.
فن بیان در نظر اهالی سر و صدا یعنی گویندگان و صداپیشگان و مجریان بیشتر به معنای تقویت و پرورش صدا شناخته میشه به این منظور که با دانستن و انجام یک سری تمرین و تکنیک ها شما اولا صدای خوبی تولید کنید و ثانیا ادای خوبی داشته باشید.
منظور از ادای خوب ادا اطوار یا اطفار نیست منظور ادای صحیح حروف و کلماته. به صورت کلی یعنی هم صدای خوب داشته باشید و هم با صدای خوب حروف و کلمات رو درست و رسا ادا کنید. چون بعضی از دوستان رنگ و لحن صدای خوبی دارند اما اصطلاحا انتهای حروف رو میخورند. البته که در این شرایط اقتصادی اگر به حرف انتهای کلمه خوری هم بیافتیم چیزی از ارزشهای ما کم نمیکنه!
اما فن بیان از دیدگاه ما در این مطلب یعنی مجموعه ای از مهارت های کلامی و زبانی و گفتاری که باعث تاثیر گذاری بیشتر کلام یا متقاعدسازی و اقناع مخاطب میشه و در نهایت کلام شما مخاطبین شما رو جذب میکنه و علاقه مند به شنیدن و خواندن بیشتر از شما خواهند شد.
طبق این تعریف هم پرورش و تقویت صدا و هم یادگرفتن مهارتهای مذاکره و متقاعد سازی و هم مهارتهای سخنوری و سخنرانی زیر مجموعه فن بیان قرار میگیرند. که طبق تعریفی که در ادامه ارائه میکنم هوش کلامی معادل سخنوری خواهد بود.
اما اگر فن بیان رو دارای 2 بال در نظر بگیریم یک بال میشه سخنوری یعنی اینکه چه چیزی بگیم یا حرف خوب زدن و بال دیگه میشه سخنرانی یا ارئه یعنی اینکه چطور بگیم یا خوب حرف زدن.
نظرتون در مورد اینکه با رسم شکل و یا توضیح بیشتر موضوع هوش کلامی و فن بیان و کلا مهارتهای کلامی رو بشکافم چیه؟ چون حدس میزنم موافق باشید ادامه میدم!
نویسنده های کتاب رو مشاهده کردید که در جلسه رونمایی از کتاب خودشون و یا در هر موقعیت ارائه و سخنرانی دیگری موفق نباشه؟ بد صحبت کنه یا خسته کننده حرف بزنه و به قول معروف من من کنه؟
احتمال خیلی زیاد این شخص سخنور خوبیه و هوش کلامی بالایی هم داره چون نویسنده است و توانایی نوشتن اون هم به مقدار زیاد رو داره اما مهارت سخرانی یا ارائه خوبی نداره پس میتونیم بگیم فن بیانش ضعیفه.
و در طرف مقابل اشخاصی رو دیدید که به راحتی در جمع ها صحبت میکنند و زیاد حرف میزنند اما حرفاشون عمق نداره و بعد از مدتی باز هم کسل کننده خواهند شد و دوباره رغبتی به شنیدن صحبتهای اونها ندارید؟
این افراد برعکس دسته اول کسل کننده هستند نه برای اینکه من من میکنند و یا صدای خوبی ندارند یا ترس از سخنرانی و صحبت مقابل جمع دارند بلکه به این خاطر که شبیه طبل تو خالی میمانند. پس این افراد سخنران های خوبی هستند ولی سخنوران خوبی نیستند و یا هوش کلامی بالایی ندارند.
تعداد افرادی که در هر دسته بندی قرار میگیرند زیاده اما تعداد افراد دسته اول بیشتره چون بالغ بر 90 در صد از مردم دنیا ترس از سخنرانی و صحبت مقابل جمع دارند. و اما متاسفانه دسته دوم خطرناک تر هستند یعنی قیل و قال دارند و معمولا با شلوغ کاری و ارائه های هیجانی و پر طمطراق سعی در پنهان کردن نقطه ضعف خودشون یعنی محتوای بدردبخور و مستند دارند.
و نوع سومی که هیچکدام از بالها را ندارند که باید زودتر شروع کنند
و نوع چهارمی که هر دو بال را دارند که خوش بحالشان و به نظر من زکات این موهبت اینست که به دیگران هم یاد بدهند.
خب حدس میزنم مبحث کمی سنگین شد مجددا تنفس اعلام میکنم البته این بار نه به این خاطر که میخوام بحث رو عمقی ادامه بدم بلکه میخوام جمع بندی کنم.
چقدر باهوش هستید؟
جمع بندی!
من یک سخنران حرفه ای هستم که سعی میکنم در هر دو مهارت آموزش بیینم و تواناییهای خودم رو توسعه بدم و همین توصیه رو هم برای شما عزیزان دارم اما مطالبی که تحت سرفصل هوش کلامی آموزش میدم بیشتر رنگ بویی از جنس سخنوری داره که در نهایت به توانایی ارائه و سخنرانی و صحبت مقابل جمع شما هم کمک خواهد کرد .
و هدف من اینه که شما بتونید از کلمات بیشتر و بهتری در هنگام مکالمات روز مره خودتون استفاده کنید تا بتونید تاثیرگذارتر و جذاب تر صحبت کنید و دیگران رو برای شنیدن و خوندن کلماتتون میخکوب کنید.
حالا چطوری هوش کلامی خودمون رو افزایش بدیم؟
الان من حاصل تجربیات و مطالعات عمیق خودم رو در یک بسته غیرحضوری جذاب (که پر از مثال و راه حل و بازی هست) گردآوری کردم. میتونید حسابی از دیدن این محصول لذت ببرید. اطلاعات بیشتر میخواین؟ کلیک کنید! (نگران نباش! هیچ ریسکی نمیکنی. چون گارانتی بازگشت وجه داره)
پی نوشت: این مقاله مدتی قبل در مجله موفقیت منتشر شده بود و در اینجا بازنشر شده است.