توی مدرسه چیزایی به ما و بچه ها یاد میدن که شاید خیلی هاش در آینده به هیچ دردی نمیخوره. در عوض چیزهایی رو یاد نمیدن که به شدت حیاتی و مهمه.
مثلاً:
- توی کدوم دوره از مدرسه و دانشگاه به ما مهارت کنترل خشم یاد دادن؟
- کی به ما یاد دادن که چجوری روابط سالم و خوب با دیگران برقرار کنیم؟
- حل تعارض رو چطور؟
- کسب و کار و فروش را در چه دوره ای به ما یاد دادن؟
- و ده ها مثال دیگر…
کن رابینسون، سخنران سرشناش انگلیسی زبان و اکنون 68 ساله است. او یک نویسنده، سخنگو و مشاور بین المللی در زمینه آموزش و پرورش (دولتی، غیر انتفاعی، آموزش و پرورش و هنر) است. او تحقیقات زیادی در زمینه نقش آموزش در جامعه و ایرادات و اشکالات آن انجام داده است.
رابینسون پیشنهاد کرده است که برای تعامل و موفقیت، آموزش و پرورش باید در سه جهت گسترش یابد
اولاً، آن را باید با ارائه یک برنامه درسی گسترده و تشویق فردگرا به فرآیند یادگیری، تنوع بخشید.
دوم، باید از طریق آموزش خلاقانه، که به آموزش و توسعه معلم با کیفیت بالا بستگی دارد، کنجکاوی را دنبال کرد.
در نهایت، باید بر خلاقیت که تأکید کمتر بر تستهای استاندارد دارد و در نتیجه مسئولیت تعریف دوره آموزش را به مدارس و معلمان فردی میدهد تمرکز کرد.
او معتقد است که بیشتر سیستم آموزشی موجود در دنیا به جای رویکردهای خلاقانه برای یادگیری، از الگوهای تکراری و فاقد خلاقیت پیروی میکنند.
کن رابینسون تاکید میکند که ما وقتی میتوانیم موفق شویم که متوجه شویم آموزش یک سیستم ارگانیک است نه مکانیکی.
کن رابینسون ، یک سخنرانی در تد دارد که در مورد آموز صحبت میکند و در آن میگوید که آموزش باید چطور باشد، چرا برخی افراد آموزش را بد میدانند و چرا برخی آن را دست کم میگیرند
خلاقیت چیست و چطور می توانیم آن را در مغزمان روشن کنیم؟
این سخنرانی ارزشمند را با اندکی تغییر از زبان خود آقای رابینسون میشنویم:
چرا آموزش جذاب و مهم است؟
من علاقه زیادی به تحقیق در زمینه آموزش و پرورش دارم.
آموزش یکی از آن چیزهایی است که برای مردم مسئله عمیقی است. مثل مذهب، پول، و چیزهای دیگه.
من اهمیت زیادی به آموزش و پرورش میدهم، و فکر میکنم همه ما همینطوریم. برایمان اهمیت عظیمی دارد. چون این آموزش و پرورش است که قراره ما را برای آیندهای آماده کند که نمیتوانیم درکش کنیم. بچههایی که امسال مدرسه را شروع میکنند، تقریباً سال 2065 بازنشسته میشوند. انگار عجیب به نظر میرسد!
ما قرار است این بچهها را برای آن موقع آماده کنیم. پس این غیر قابل پیش بینی بودن، از نظر من، شگفت آور است!
آیا باید از نابودی خلاقیت بچهها جلوگیری کنیم؟
همه ما روی این توافق داریم که کودکان چه قابلیتهای خارق العاده ای دارند. مثل قابلیتهای آنها برای نوآوری و خلاقیت.
نظر من آینه که همه بچهها دارای استعدادهای فوق العاده اند. و ما آنها را به طرز خیلی بی رحمانه ای سرکوب میکنیم. پس میخواهم درباره آموزش و پرورش و خلاقیت صحبت کنم. نظر من آینه که امروز خلاقیت به اندازه سواد خواندن و نوشتنن داشتن در آموزش و پرورش مهمه، و باید به همان شکل با آن برخورد کرد و به آن جایگاه داد.
من اخیراً یک داستان عالی شنیدم درباره یک دختر کوچولو که سر کلاس نقاشی بود. شش سالش بود و ته کلاس نشسته بود و نقاشی میکشید و معلمش میگفت که این دختر کوچولو به ندرت به درس توجه میکرد. معلم که این موضوع برایش خیلی جالب بود، رفت بالای سر دخترک و پرسید «چی میکشی؟» و دخترک گفت «دارم عکس خدا رو میکشم» بعد معلم گفت «اما کسی که نمی دونه خدا چه شکلیه» و دخترک جواب داد «تا یک دقیقه دیگه میفهمند چه شکلیه»!
مقاله مرتبط زیر را هم مطالعه کنید:
10 راهکار برای افزایش خلاقیت در کودکان
چه چیزی میتوانیم از بچهها یاد بگیریم؟
چیزی که در همه بچهها مشترکه اینه که بچهها شانس خودشان را امتحان میکنند. اگر نمیدانند، یک چیزی امتحان میکنند. اونها از اشتباه کردن نمیترسند. چیزی که می دانیم آینه که آگه آماده اشتباه کردن نباشید، هیچ وقت هیچ فکر نابی به ذهنتان نمیرسد. این درسی است که بچهها به ما میدهند.
متاسفانه اغلب بچهها وقتی بزرگ میشوند، این قابلیت را از دست دادهاند و تبدیل به کسانی شدهاند که از اشتباه کردن میترسند.
اینجا مقصر آدم بزرگها هستند که خلاقیت و نترسیدن را در بچهها نابود میکنند. حتماً یک جای کارمان ایراد دارد.
شرکتهایمان را هم همین شکلی اداره میکنیم. ما «اشتباه کردن» را تبدیل به گناه میکنیم. در سیستمهای ملی آموزش و پرورشی ما، اشتباه کردن بدترین کاریه که میتوانید بکنید و نتیجهاش آینه که مردم از ظرفیتهای خلاق خود بیرون میآیند.
پیکاسو میگوید: « همه کودکان هنرمند به دنیا میآیند. مسئله این است که در مسیر بزرگ شدن چطور هنرمند بمانیم.»
آیا روشهای کنونی سیستمهای آموزشی صحیح است؟
وقتی به آمریکا میروید و یا دور جهان سفر میکنید؛ میبینید که تمام سیستمهای آمورش و پرورش دنیا یک نوع سلسله مراتب دارند.
فرقی نمیکند کجا بروید. در بالا ریاضیات و زبان قرار دارند، سپس علوم انسانی، و در پایین هم هنرها.
جالب است که در خودِ هنر هم سلسه مراتبی بد وجود دارد. هنر و موسیقی معمولاً جایگاه بالاتری در مدارس دارند تا نمایش و رقص. هیچ سیستم آموزش و پرورشی روی زمین وجود ندارد که هرروز به بچهها رقص یاد بدهد؛ همانطوری که به آنها ریاضی یاد میدهیم!
چرا اینطور نیست؟ من فکر میکنم این موضوع خیلی مهمیه. به نظر من ریاضی مهمه، ولی رقص هم همینطور. بچهها اگه اجازه داشته باشند همیشه میرقصند. همه ما اینطوریم. همه ما بدن داریم، غیر از آینه؟ حقیقت این است که انسانها نه تنها به ریاضی و فیزیک بلکه به چیزهایی مثل هنر و ادبیات هم نیازمندند.
سیستم آموزشی کنونی چطور به وجود آمد و چرا برای زمان کنونی مناسب نیست؟
سیستم آموزش و پرورش دنیای ما مبتنی بر مفهوم قابلیت علمیه. تا قبل از قرن نوزدهم همه آنها به وجود آمدند تا پاسخگوی نیازهای صنعتی شدن باشند. برای همین سلسله مراتبی که در بالا به آن اشاره شد، به وجود آمد. اما این سلسله مراتب، لزوماً برای همه دورانها مناسب نیست.
اول اینکه آن درسهایی که بیشترین فایده را برای کار داشتند در بالا قرار میگیرند. برای همین احتمالاً اگر به رشتههایی غیر از رشتههای بالا علاقه نداشتید، با این توجیه که در آن زمینه هیچ وقت یک کار درست و حسابی پیدا نمیکنید. از دور خارج میشدید. «موسیقی را ول کن، نوازنده نمیشی» «هنر را ول کن، هنرمند نمیشی.» نصیحتهای به کلی اشتباه.
اگه دقت کنید، تمام سیستم آموزش و پرورش عمومی در همه جای جهان، یک فرایند طولانی برای ورود به دانشگاهه. و نتیجهاش آینه که خیلی از افراد بسیار با استعداد، نابغه و خلاق، فکر میکنند که اینطور نیستند، چون آن چیزهایی که در مدرسه خوب بلد بودند، برای کسی ارزشمند نبود، یا حتی ننگ به حساب میآمد. و فکر میکنم که دیگه نمیتوانیم هزینه ادامه این روش را بپردازیم.
یادگیری در 20 ساعت؛ چرا ساعات اولیه یادگیری بسیار مهم است؟
دوران مدرک گرایی رو به اتمام است
طبق آمار یونسکو در 30 سال آینده، تعداد افرادی که در سرتاسر جهان فارغ التحصیل خواهند شد، بیشتر از تمام افرادیه که از ابتدای تاریخ تا کنون از طریق آموزش و پرورش فارغ التحصیل شدهاند. در چنین شرایطی مدرکها دیگه ارزشی ندارند. قبلاً اگر مدرک داشتید، کار داشتید. ولی این روزها بچههایی که مدرک دارند خیلی وقتها بر میگردند خانه و به بازیهای رایانهایشان ادامه میدهند، چون حالا آن کاری که قبلاً لیسانس میخواست، فوق لیسانس میخواهد، و کاری که قبلاً فوق لیسانس میخواست دکترا میخواهد.
سه نکته مهم در مورد هوش!
کن رابینسون میگه: ما سه چیز درباره هوش می دانیم.
اول اینکه هوش گستره بسیار متنوعی دارد. هرکدام از ما به نوعی به این دنیا نگاه و درباره آن فکر میکنیم. برخی بیشتر تصویریاند، برخی صوتی و برخی حرکتی!
دوم اینکه هوش پویاست. آگه به تبادلات مغز انسان نگاه کنید، هوش به طرز شگفت آوری تبادلیه. مغز به قطعات مختلف تقسیم نشده. در واقع خلاقیت (که من آن را فرایند داشتن ایدههای ناب و با ارزش تعریف میکنم) بیشتر وقتها از طریق تبادل میان روشهای مختلف دیدن پدید میآید.
می دانید چرا زنها میتوانند همزمان چند کار انجام دهند؟
یک محور از عصبها وجود داره که دو نیمه مغز را به هم وصل می کنه و corpus callosum نام دارد. این محور در زنان از ضخامت بیشتری برخوردار است. برای همین هم هست که زنها در انجام چند کار همزمان قوی تراند.
مثلاً وقتی همسرم در خانه در حال آشپزی باشه میتواند همزمان با تلفن حرف بزند، حواسش به بچهها باشد و حتی یک عمل جراحی باز قلب انجام دهد!
برای مردها اینگونه نیست. مثلاً اگر من در حال آشپزی باشم، درها بستهاند، بچهها بیروناند، سیم تلفن بیرون کشیده شده، و اگر همسرم به داخل بیاید کلافه میشوم و ممکن است بگویم: «دارم خیر سرم تخم مرغ سرخ میکنم اینجا. یک کم به من مجال بده.»
و سومین موضوع درباره هوش اینه که، منحصر به فرد است!
دوران مدرک گرایی رو به اتمام است…
تغییر سیستمهای آموزشی؛ تنها راه امید به آینده
به اعتقاد من (کن رابینسون) تنها امید ما برای آینده این هست که مفهوم جدیدی از بوم شناسی انسانی را دنبال کنیم که در آن مفهوم ذهنیمان را درباره غنای قابلیت انسان بازنگری کنیم.
سیستم آموزش و پرورش ذهنهای ما را معدن کاوی کرده به همان شکلی که ما در معدنهای زمین به دنبال یک کالای خاص کاوش میکنیم. این برای آینده خوب نیست. ما باید بر اصول بنیادی که طبق آنها فرزندانمان را آموزش میدهیم بازنگری داشته باشیم یک جمله زیبا از یوناس سالک هست که میگوید: «اگر تمام حشرات از کره زمین محو شوند، به 50 سال نمیکشد که تمام حیات در کره زمین از بین خواهد رفت. اما اگر تمام انسانها از کره زمین محو شوند، در عرض 50 سال تمام گونههای حیات شکوفا میشوند.» و من فکر میکنم ما عملکردمان چندان خوب نبوده که باعث شده ما انسانها ریشه نابودی حیات معرفی شویم.
وظیفه ما اینه که تمام وجود بچهها را تربیت کنیم، که بتوانند با این آینده رو به رو شوند. ما ممکنه این آینده را نبینیم، اما آنها میبینند. و وظیفه ما این هست که به آنها کمک کنیم که آن را به خوبی بسازند.
شما می توانید مقالات زیر را هم مطالعه کنید
۱ دیدگاه دربارهٔ «کن رابینسون توضیح می دهد: آیا تغییر سیستم آموزشی، تنها راه امید به آینده است؟»
در واقع استاندارد سازی دیگر کار نمی کند.