چیزهایی که در مدرسه و دانشگاه یاد نگرفتیم
چیزهایی که در مدرسه و دانشگاه یاد نگرفتیم ، همیشه چیزهایی وجود دارد که در مدرسه و دانشگاه یاد نگرفتیم و به نظرم میرسد که گاهی اوقات این یاد نگرفتهها از بسیاری از چیزهایی که یاد گرفتهایم مهمتر است.
سیستم آموزشی برای این به وجود آمده که ما را برای ورود به جامعه آماده کند اما به نظر میرسد به جای این که واقعاً برای ورود آماده باشیم، بیشتر برای عدم ورود آماده شدیم!
امیدوارم این فیلم به دانشجویان عزیز کمک کند تا در مسیر موفقیت قرار بگیرند.
برای دانلود کافیست اینجا کلیک کنید
متن فیلم چیزهایی که در مدرسه و دانشگاه یاد نگرفتیم:
به نام خدا سلام
خیلی خوشحال هستم که در خدمت شما هستم و امیدوارم در این فیلم آموزشی مطالب کاربردی را با شما به اشتراک بگذارم.
من محمد پیام بهرام پور هستم و قصد دارم در این فیلم آموزشی مهارت هایی که هر دانشجو موفقی باید در کار و زندگی خودش بداند را با شما به اشتراک بگذارم.
ازتون یک خواهش دارم، اگر این فیلم را فیلم مفیدی دیدید حداقل اون را با یک نفر دیگر که ترجیحاً دانشجو باشه به اشتراک بگذارید.
چرا این فیلم را دارم ضبط می کنم؟
به خاطر اینکه سیستم آموزشی ما قرار بود که ما را برای زندگی کردن آماده بکند یعنی ما شانزده سال درس خواندیم، شانزده سال عدد خیلی بزرگی هست! شانزده سال وقت ما در اختیار سیستم آموزشی بود و قرار بود برای زندگی کردن آماده بشویم اما به نظر می آید این سیستم آموزشی اصلا موفق نبود و شاید یک جوری بشود گفت که حتی زندگی خیلی از ما را خراب کرد به خاطر آموزش های نادرست یا آموزش های مهمی که فراموش شدند و آموزش های غیر مهمی که جای اون را گرفتند.
خب آموزش و پرورش قرار بود کاری بکند که ما جزو اون هشتاد میلیارد نفر نباشیم.
شاید بپرسید کدام هشتاد میلیارد نفر؟
جمعیت دنیا کلا هفت میلیارد نفر است! شاید براتون جالب باشد اگر بدانید، هشتاد میلیارد نفر همین الان زیر خاک هستند و انسان هایی که از ابتدای خلقت به دنیا آمدند و مردند هشتاد میلیارد نفر هستند پس به یک چیزی اگر فکر کنیم متوجه می شویم که به نظر می آید خیلی از انسان ها فقط یک مدت کوتاهی می آیند زندگی می کنند و بعد می میرند، و هیچ اتفاق دیگری رخ نمی دهد و هیچ کدام از آنها هیچ اثری از خود به جا نمی گذارند به جز تعداد خیلی خیلی کمی، قرار بود که ما جزو اون هشتاد میلیارد نفر نباشیم، بیشتر از یک نفر باشیم از خودمان یک اثری را به جای بگذاریم وقتی می خواهیم این دنیا را ترک کنیم.
خب متاسفانه این اتفاق ها محقق نشد چه در سیستم آموزش و پرورش و چه در سیستم آموزش عالی اما ما یک چیزهای اشتباه یاد گرفتیم مثل اینکه نیازی به فکر کردن نیست فقط کافی است حافظه خوبی داشته باشیم.
ما کتاب های درسی را می خواندیم و همون ها را باید عینا روی کاغذ پیاده می کردیم پس فقط کافی بود حافظه خود را تقویت کنیم نه فکر خودمان را
دوم اینکه یاد گرفتیم کتاب ها به هیچ دردی نمی خورند در زندگی، فقط کافی هست کتابها را حفظ کنی تمام! دیگه کتاب ها هیچ وقت هیچ کاربردی ندارند.
اعتماد به نفس چیست؟ اهمیت داشتن اعتماد به نفس!
تمام افعالی که یاد گرفتیم، اینکه یاد گرفتیم رودخانه می سی سی پی کجاست؟! اینکه یاد گرفتیم دلتا به چه جایی گفته می شود؟! اینکه یاد گرفتیم توان چی هست؟! مشتق چی هست؟! همه اینهایی که یاد گرفتیم گویا به درد نمی خورد و کلا اصلا کتاب ها به درد نمی خورد.
دیگر چه چیزهایی را یاد گرفتیم؟
اینکه مطالب کتاب ها را فقط باید حفظ کرد نه اینکه آنها را به کار بست! چون که ما هیچ وقت مطالبی که یاد گرفتیم را به کار نبستیم به جز دوران ابتدایی که خواندن و نوشتن را یاد گرفتیم دیگه معمولاً از مطالب اون استفاده نکردیم مگر برای برخی از مشاغل خاص، و اینکه یاد گرفتیم نمره مون باید فقط از همه بالاتر باشه، این تنها چیزی هست که اهمیت دارد.
و یک چیز دیگر نیز یاد گرفتیم که گویا نمی شود تقلب کرد و شاید برخی بتوانند تقلب کنند اما شاید براتون جالب باشه که بدانید در دنییا واقعی تقلب یک چیز خیلی متداول هست و وقتی ما به هیج عنوان با دنیا واقعی ارتباط نداریم یعنی این همه سال تحصیل کردیم و در یک دنیای جدا از دنیای واقعی رشد کردیم قاعدتا نمی توانیم خیلی خوب رشد بکنیم.
خب این سیستم آموزشی باعث شد که خیلی از ما رویاهامون را فراموش کنیم و فراموش کنیم که اصلا برای چی به این دنیا آمدیم و خیلی از ما به یک زندگی یکنواخت خسته کننده عادت کردیم، یعنی عادت کردیم که صبح پاشیم، برویم مدرسه، درس بخوانیم یا نخوانیم بعد برگردیم خانه تکالیف را انجام دهیم یا انجام ندهیم و بعد دوباره فردا هم به همین صورت…
یک زندگی روتین که بعد از اینکه مدرسه تمام شد نوبت می رسه به دانشگاه که یک خرده فعالیت ها و آزادی ها گویا در دانشگاه بیشتر می شود و بعد از اون وارد محیط کار می شویم باز هم همینطور می خوابیم، صبح بیدار می شویم، می رویم سرکار، می آییم خانه، استراحت یا تفریحات روتین یا استراحت های کوتاه و دوباره می خوابیم و دوباره همین اتفاق قرار هست رخ بدهد…
خیلی هامون باور کردیم که دنیا همین هست و رویاهای بزرگ خودمون را فراموش کردیم.
شاید بگویید که من اصلا کی هستم که دارم راجب به این موضوعات صحبت می کنم؟
من محمد پیام بهرام پور هستم و اگر بخواهم به یک چیزی افتخار بکنم اون هم این هست که سعی کردم هیچ وقت نگذارم سیستم آموزشی، جامعه و رسانه ها برای من تصمیم بگیرند و سعی کردم مسیری که درست به نظر برسه را انتخاب کنم.
دوره غیر حضوری سخنرانی و فن بیان را از دست ندهید
همیشه انتخاب کردم که به جای دیدن تلویزیون کتاب بخوانم و خداراشکر در زندگی اجتماعی خودم در زندگی شخصی خودم، توی زندگی اقتصادی خودم از نظر خیلی ها موفق بودم و دوست دارم این حس خوب را با شما به اشتراک بگذارم تا شما هم بتوانید این حس خوب را تجربه بکنید.
بگذارید راجع به این موضوع صحبت بکنیم که بین زندگی واقعی و کنکور چه فرق هایی وجود داره؟!
خب ما این همه درس خوندیم تا یاد بگیریم چه طوری در کنکور تست بزنیم.
خب برای این آماده شدیم اما معمولاً فراموش می کنیم زندگی یه فرق های بزرگی با کنکور داره، مثلا چه فرق هایی؟
یک اینکه نمره منفی هر تست یک سوم نیست، ما می دانیم در کنکور به ازای هر سه تست غلط یک تست درست از بین می رود اما خیلی وقت ها در زندگی یک تست غلط کل آزمون را از بین می برد.
مورد بعدی اینکه شما در کنکور زمانی که جواب یک سوال را نمی دانید باید خالی بگذارید و نمره منفی ای ندارد اما در دنیای واقعی اینطور نیست!
تست بدون پاسخ هم نمره منفی خواهد داشت.
مورد بعدی این هست که به چهار گزینه محدود نیستیم.
خیلی عجیبه که در کنکور فقط باید یک گزینه را انتخاب بکنیم اما در دنیای واقعی گاهی اوقات تعداد پاسخ های ما خیلی بیشتر از چهار گزینه هست، شاید چهارصد گزینه باشد گاهی اوقات چند پاسخ صحیح هستند و گاهی اوقات اصلا پاسخ صحیحی وجود ندارد.
تفاوت بعدی این هست که گزینه ها راخودتان باید بسازید.
کسی در دنیا گزینه ای را آماده جلوی شما قرار نمی دهد که شما فقط انتخابش کنید، بلکه خودتون باید بروید و گزینه ها را هم حتی بسازید.
و مورد بعدی این هستش که گاهی اوقات باید با خودکار جواب دهید.
به این معنی که دیگر نمی توانید اون را پاک کنید و گزینه های دیگر را انتخاب کنید، پس باید در اون انتخاب ها خیلی دقت کنید.
مورد بعدی اینه که گاهی درستی یک گزینه بستگی به پاسخ قبل و بعد شما دارد.
یعنی اینکه یک گزینه به خودی خودش خوب یا بد نیست بستگی به این داره که قبلا چه کارکردید و بعدا چه کار می خواهید بکنید؟!
توی دنیای واقعی این طوری هست. پاسخ درستی وجود نداره. بسته به عملکرد گذشته و آینده ما خیلی از تصمیم ها گرفته می شود.
مورد بعدی این هست که امتحان هایی که در دنیای واقعی گرفته می شه لزوماً از سرفصل هایی نیستش که خواندیم.
بنابراین می تواند ما را شگفت زده کند وگاهی اوقات حتی فکرش هم نکنیم.
و آخرین نکته اینکه همیشه زمان امتحان را نمی دانیم در دنیای واقعی و ممکنه هر لحظه مواجهه شویم و یک امتحان را پیش روی خودمون ببینیم و مجبور بشویم که در آن شرکت بکنیم.
پس می بینید که فرق های خیلی زیادی بین اون چیزی هایی که در سیستم آموزشی یاد گرفتیم و اون چیزی که در دنیا واقعی وجود داره شاهد هستیم و ما باید یاد بگیریم که در دام سیستم آموزشی نیفتیم.
خب این سیستم آموزشی، خانواده، جامعه، رسانه، همه و همه یک سری افکار غلطی را به ما تلقین کردند و یک سری آشغال هایی ریختند در مغز ما و اکثر ما هم باور کردیم و اونها را پذیرفتیم و می خواهم چند مورد از این ها را بررسی بکنیم.
اولین مورد این هست که فقط با درس خواندن موفق خواهیم شد.
این جمله ای هست که مطمئنم همه شما بارها و بارها این را شنیدید درست را بخوان موفق شی یک چیزی بشی. درست را بخوان تا به یک جایی برسی. همیشه به ما گفتند که با درس خواندن موفق خواهیم شد اما واقعیت این هست که با درس خواندن، هیچ چیزی نخواهیم شد، فقط با درس خواندن هیچ چیزی نخواهیم شد. من هیچ وقت نگفتم که با درس خواندن هیچ چیزی نمی شویم.. ولی اگر فقط و فقط با درس خواندن بخواهیم به هیچ جایگاهی نمی رسیمچون خیلی چیزهای مهمی را در سیستم آموزشی به ماا یاد ندادند که اگر بخواهیم به جایگاه بالایی برسیم خودمون باید اونها را یاد بگیریم.
یکی دیگر از فکرهای غلطی که در ذهن ما تلقین کردند این هست که ما خاص نیستیم.
خاص می شه بتمن خاص می شه سوپرمن خاص می شه رستم، خاص موجوداتی هستند که یک استعداد عجیب و غریب و ذاتی و عجیب و غریبی دارند و ما که معمولی هستیم من پدر و مادرم معمولی هست، کشورم هم که یک کشور معمولی رو به ضعیف هست، جامعه هم که یک جامعه خاصی نیست، هیچ اتفاق خاصی نیفتاده ولی این یک دروغ بزرگه. مطمئنم یک روزی همه ما پیش خدا شرمنده می شویم که خودمون را دست کم گرفتیم به عنوان مخلوق خدا و همیشه توقع داریم که یک استعداد خاصی باشه و ما فراموش کردیم که تلاش مهمتر از استعداد هست ولی اکثر ماها تلاش نمی کنیم و همه چیزها را می اندازیم گردن استعداد.
تفکراشتباه بعدی این هست که ایران برای موفقیت کشور بدی هست.
این یکی از بزرگترین دروغ هایی هست که به شما گفتند. ایران برای آدم های موفق یک بهشت هست و برای آدم های بدبخت یک جهنم هست. بله اگر شما یک آدم تنبل تن پرور و یک آدم خیلی معمولی باشید مسلما ایران یک جای خوبی نیست و اگر بنایتان بر این باشد یک موفق باشید فوق العاده عالی می توانید در کشور بدرخشید چرا؟ ممکنه زیاد با این صحبت من موافق نباشید. دلیل من این است شما در کشوری که اکثر انسان ها تنبل هستند اکثر اتسان ها مسیر درست را انتخاب نمی کنند فقط کافی هست کمی تلاش بکنید تا به بزرگترین موفقیت ها برسید اما در کشورهای دیگر این طور نیست رقبای خیلی قدری وجود دارند که حتی فرصت قد علم کردن به شما را نمی دهند. بنابراین ایران یک فرصت خیلی عالی برای خیلی ها هست موقعیت فعلی ایران را می گویم. این تصمیم با شماست که از فرصت فعلی استفاده کنید یا از این بهانه می توانید استفاده کنید که بابا در ایران که نمی شود کاری کرد.
اشتباه بعدی این هست که فکر می کنیم بدون سابقه کاری کار پیدا نمی شه.
من به هر تعداد دانشجویی دیدم که دنبال کار هست ده برابر آن مدیرانی را دیدم که به دنبال کارمندان خوبی هستند. واقعیت این هست که ما هیچ مهارتی نداریم هیچ ویژگی خوبی نداریم بعد می گوییم کار نیست. اما من مدیران بسیار زیادی را دیدم که حاضرند حقوق های بسیار بالایی را بپردازند تا یک کارمند معمولی یا خوب داشته باشند اما واقعا این شخصیت ها پیدا نمی شود، کارمندی که بدیهیات کار را بداند کم پیدا می شود. مطمئن باشد
واقعا توانمندی های خوبی داشته باشید، هر مدیر حرفه ای حاضر هست که شما را استخدام بکند.
و اگر کسی واقعا در این شرایط بگوید که کار وجود ندارد مسلما من اون فرد را فردی می دانم که بسیار تنبل هست یا بسیار ناآگاه هست و خیلی دوست دارم که بهش بگویم که حتما و حتما کار برای شما وجود دارد احتمالا شما کار خوبی را انجام ندادی یا جاهای خوبی مراجعه نکردی برای کار.
فکر غلط بعدی این هست که خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو.
کی گفته؟
نمی دانم با کدام آموزه دینی ما حتی هم خوانی دارد؟
هیچ چیزی معمولا جماعت معمولا آدم هایی هستند که هیچ ارزشی ندارند و چقدر ما در قرآن داریم اکثرهم لا یعقلون چقدر درجامعه نگاه می کنیم که مردم تصمیمات اشتباهی را می گیرند پس چه دلیلی دارد که ما دنباله روی جماعت شویم به این تصویر نگاه کنید شما دوست دارید کدام باشید؟
شما دوست دارید جماعت باشید یا کسی که رسوا شده در اون جمع؟!
امیدوارم همه ما رسوا شویم. خواهی نشوی همرنگ رسوای جماعت شو اینها افکارهای غلطی هستند که داخل ذهنمون داشتیم حالا بهتر هست مهارتهایی را هم بدانیم، مهارتهایی که کمک می کند موفق باشیم. من اینجا فقط سرفصل ها را می گویم و مسلما از شما می خواهم که به صورت مفصل در رابطه با این موضوعات تحقیق و بررسی انجام دهید و دانش کافی را بدست بیاورید.
اولین مهارتی که باید بدانید این هست که باید هدف گذاری بکنید.
هدف گذاری به این معنی که دوست دارید به کجا برسید.
من بارها این کار را انجام دادم در مدارس، در دانشگاه ها، در سمینارهای مختلف، از دانشجویان و شرکت کننده ها پرسیدم که دوست دارید ده سال بعد کجا باشید یا هدفتان از زندگی چی هست؟
اکثرا می گفتند که میخواهیم موفق بشویم، می خواهیم پولدار بشویم، می خواهیم خوشبخت شویم بعد وقتی می گویم پولدار یعنی چی؟ میگویند یعنی پول داشته باشیم دیگه.
می گم یعنی چه قدر داشته باشیم؟
تازه اون لحظه هست که دارند فکر می کنند، در حقیقت ما یک دید محو و نامشخصی داریم معمولا برای هدف های خودمون.
ازتون خواهش می کنم یک کاغذ و خودکار بردارید و بنویسید پنج سال آینده دقیقا زندگی شما میخواهد چه طور باشد درآمدتون چقدر است، پس اندازتون چقدر هست، چه خانه ای دارید، چه ماشینی دارید، ارتباطاتتون چه طور است، چه مهارتهایی را کسب کردید، در جامعه چه اثری را گذاشتید.
خیلی دقیق با جزئیات بنویسید چه زمانی؟ تا کی؟ به چه صورتی؟ به چه مقداری؟ حتما باید اینها را به صورت دقیق بدانید و از کلی گویی مثل اینکه دوست دارم پولدار بشوم یا دوست دارم خوشبخت بشوم واقعا باید اینجا پرهیز بکنیم. پس ازتون خواهش می کنم به عنوان اولین مهارت، هدف گذاری را یاد بگیرید چون انسانی که هدف نداشته باشد احتمالاً به هیچ جایی هم نخواهد رسید.
مورد بعدی مهارتهای فکر کردن هست.
این که بدانید چطور فکر بکنیم؟ چطور به دنیا نگاه بکنیم؟ تفکر انتقادی چی هست؟ همه اینها بسیار بسیار مهم هستند. اینکه چطور خلاقانه فکر بکنیم؟ منابع بسیار زیادی و کاربردی وجود داره نه مثل کتاب های درسی بی استفاده و بی مصرف، کتاب هایی که با خواندن آنها می توانیم یاد بگیریم که چطور به یک مسئله نگاه کنیم.
مثلا پیشنهاد می کنم کتاب شش کلاه تفکر از ادوارد دبونو را مطالعه کنید تا ببینید وقتی می خواهید یک تصمیمی بگیرید چطور می توانید با دید های مختلف به اون موضوع نگاه بکنید.
پس ازتون خواهش می کنم حتماً راجع به مهارت های فکر کردن مطالب خوبی را یاد بگیرید.
بعدی مهارت های مالی و هوش مالی هست.
خیلی از ماها پول به اندازه کافی داریم اما معمولاً نمی توانیم اون پول را درست هزینه بکنیم. در جای درست، در مکان درست، اینکه برخی ورشکسته می شوند و می گویند که بابا توی این مملکت نمی شود کار کرد، باز هم به نظر من این یک بهانه هست. هوش مالی و مهارت های مالی بسیار مهم هستند. اینکه بدانیم با پولمون چکار کنیم؟ چه فعالیتهایی را انجام دهیم؟ چه کارهایی اشتباه هست؟ چه کارهایی درست است؟ بسیار بسیار مهمه.
من اگر خیلی کوتاه بخواهم یک نکته را بگویم به این موضوع اشاره می کنم که انسان های موفق از پولشون سعی می کنند که در یک کار دیگری سرمایه گذاری بکنند و از سود آن کار دوم برای هزینه ای زندگی استفاده بکنند. اما انسانهای ناموفق از پول اصلی شان می آیند موبایل، ماشین، لپ تاپ و این جور چیزها را می خرند. یعنی می آیند با پول خودشون هزینه می خرند، چیزهایی که هزینه زا هستند را می خرند. شما وقتی یک موبایل می خری هزینه دارد، دارایی شما نیست و دو سال بعد اون هیچ ارزشی هم نخواهد داشت. اما انسان هایی که ذهن ثروتمند دارند پولشان را می آیند می گذارند در یک کار دیگر از اون کار سودی به دست می آورند با سود اون ماشین می خرند با سود اون موبایل می خرند با سود اون چیزهای ارزشمند می خرند.
پس این یکی از مهارتهای هوش مالی بود که امیدوارم شما به صورت مفصل پیگیر این موضوع شوید.
شاید بد نباشه از کتاب پدر پولدار پدر فقیر که کتاب بسیار بسیار خوبی هست استفاده بکنید.
رابرت کیوساکی این کتاب را نوشته و در تمام کتاب فروشی ها موجود است.
مورد بعدی اصول کسب وکار و بازاریابی هست.
این که بدانیم کسب و کار چی هست؟ چه نکاتی را باید در کسب و کار رعایت بکنیم؟ همه اینها بسیار بسیار مهم هستند. اگر بخواهید یک کسب و کاری را راه بیاندازید باید اصولش را بشناسید، باید بازار را بشناسید، باید بدانید چکار بکنید و چکار نکنید و من حتما توصیه می کنم حتی اگر می خواهید وارد حیطه کسب و کار هم نشوید یک مدتی باید تجربه فعالیتی مثل بازار یابی را داشته باشید چون دید شما را بسیار بسیار وسیع می کند به شرطی که درست و اصولی این کار را انجام بدهیم نه پیش پا افتاده و ضعیف.
مهارت بعدی که باید بیاموزیم مسلما ارتباط موثر است.
اینکه یاد بگیریم چطور ارتباط موثر بگیریم؟ چطور انتقاد بکنیم؟ چطور انتقاد بشنویم و به آن پاسخ دهیم؟ چطور از دیگران تعریف بکنیم؟ چطور دیگران را دوست بداریم؟ چطور خودتون را دوست بدارید؟ همه اینها مهارت ها ارتباط موثر هستند.
من خیلی زیاد داشتم دانشجویان می خواهند یک درخواستی را از استاد خودشون داشته باشند این را به بدترین شکل ممکن مطرح میکنند. مسلما پاسخشون پاسخ خوشایندی نخواهد بود. حتما مهارتهای ارتباط موثر را یاد بگیرید.
من خودم یک پکیج آموزشی دارم می توانید از اون استفاده کنید یا هر کتاب دیگری که دوست داشتید و مفید دانستید.
مورد بعدی مهارت های ارائه هست.
اینکه یاد بگیرید توانمندی های خود را بروز بدهید و در جمع ابراز بکنید. دانشگاه بهترین فرصت هست برای تمرین کردن، هر فرصتی که براتون پیش می آید سعی کنید ارائه بدهید تا ترس صحبت کردن در جمع از شما گرفته بشود تا بتوانید توانمندی هاتون را به خوبی ارائه کنید. در دنیای واقعی کسانی که بهتر کار می کنند رشد نمی کنند کسانی که مهارتهایشون را بهتر ارائه می کنند رشد می کنند.
این را باید بپذیرید و برای این موضوع حتما باید در خودتون سرمایه گذاری کنید تا بتوانید ارائه های خیلی خوبی داشته باشید.
مهارت بعدی که ای کاش در مدرسه یاد می گرفتیم حل مسئله هست.
اینکه یک مسئله ای برامون پیش آمده، یک مشکلی برامون پیش آمده، حالا چکار بکنیم؟ چطوری حلش کنیم؟ ما معمولا مسائل را چکارش می کنیم؟!
حلش نمی کنیم یا ازشون فرار می کنیم یا صورت مسئله را پاک می کنیم یا به بدترین نحو یا اولین ایده ای که بهمون برسد باهاش برخورد می کنیم. در صورتی که حل مسئله اصولی دارد کافی است در اینترنت جستجو کنید: “حل مسئله” ببینید چقدر مسائل کاربردی در این حیطه مفید وجود داره.
به صورت کلی ازتون خواهش می کنم راه اصولی هر چیزی را یاد بگیریم. نگاه نکنید که جامعه دارد به کدام سمت می رود شما هم به آن سمت بروید ببینید راه اصولی هر چیزی چی هست؟!
مثلا اگر می خواهید برای یک شرکتی رزومه ارسال بکنید و سوابق خود را مطرح بکنید این را لطفا بدانید که ساخت رزومه اصول داره و در اینترنت جستجو بکنید: “نحوه نگارش رزومه” مثلا تا بتوانید به یک سری مسائل کاربردی برسید و یک رزومه اصولی بفرستید نه اینکه هر چیزی که به ذهنتون آمد ارسال بکنید. یا مثلا اولین بار در یک محیط کار وارد بشوید، اصول حضور در محیط کار را باید یاد گرفت.
اینکه چطور برخورد باید بکنیم با همکاران؟ چه اشتباهاتی را نباید مرتکب بشویم؟ چه کارهایی درسته؟ چه کارهایی غلطه؟ اینها را باید یاد بگیریم. اینها را باید در مدرسه و دانشگاه یاد می دادند که حالا یاد ندادند، خودمون باید یاد بگیریم اگر بخواهیم موفق بشویم.
مورد بعدی مصاحبه های استخدامی هستند.
خب یکی از کارهایی که من به صورت هفتگی انجام می دهم این هست که مصاحبه می کنم کسایی را که دوست دارند به مجموعه ما اضافه بشوند. ما جاهای مختلف آگهی می دهیم و افراد مختلف می آیند جالبه از اکثرشون می پرسم ما چکار می کنیم در این مجموعه؟ و اکثرشون نمی دانند یعنی به خودشون زحمت ندادند به وب سایت من مراجعه بکنند. یک بار به سر در این مجموعه نگاه بکنند که کارش چی هست و بعدا بیایند در اون جلسه حضور پیدا بکنند!
خب چه دلیلی داره که من چنین آدم بی تفاوت و تنبلی را استخدام بکنم؟!
پس مسلما به این موضوع دقت بکنید مصاحبه استخدامی هم اصولی داره.
حتما کتاب مصاحبه های استخدامی به زبان آدمیزاد را می توانید مطالعه بکنید. کافیست در اینترنت جستجو بکنید این کتاب را پیدا می کنید. حتما توصیه می کنم این کتاب عالی را بخوانید اگر می خواهید برای مصاحبه های استخدامی جایی بروید.
مورد بعدی که بسیار ضروری هست ازدواج و زندگی مشترک هست.
ما هیج چیزی راجب این موضوع یاد نگرفتیم. واقعا اینکه چطور باید ارتباط برقرار کنیم با همسرمون؟ من زندگی خیلی از زوج ها را می بینم واقعا خنده ام می گیرد که اینها زندگی می کنند یا جنگ دارند با همدیگر یا یک محلی هست خانه شان برای تخلیه عقده های روانی فقط به خاطر اینکه اصول ارتباط موثر، اصول زندگی مشترک را نمی دانند و این وظیفه شماست تفاوت های خودتون با دیگران را بدانید، تفاوتهای همسرتون با دیگران را بدانید. تفاوت های مرد و زن را بدانید تا بتوانید ارتباطات بسیار عالی ای داشته باشید. یک سری مهارت های عمومی هم خوب است کسب کنید می توانید یاد بگیرد.
مثل اینکه جستجو کنید در اینترنت خیلی چیزها من حین صحبتم اشاره کردم همین ها را یاد بگیریم که چطور جستجو کنیم در اینترنت؟
گوگل چه امکاناتی داره که ما ازش بی خبر هستیم.
مورد بعدی زبان انگلیسی.
همه این را می گویند که باید یاد بگیریم اما من واقعا ندیدم کسی درست و حسابی زبان انگلیسی بلد باشه و تعداد کسانی که واقعاً تسلط دارند به انگلیسی واقعا کم هست.
تایپ ده انگشتی که مهارت دیگری هست که باید به نظرم هر انسانی در دنیای فعلی داشته باشه
و می تواند واقعا موثر باشد.
و روش های مطالعه اصولی.
اینکه چه طوری یک کتاب را بخوانیم اصولی دارد. درست هست ما در سیستم آموزشیمون یاد نگرفتیم اما این اصول داره. تند خوانی اصول داره، متد داره، روش داره که می توانید با مراجعه به سایت های مختلف آن را یاد بگیرید. تند خوانی به معنی اینکه نه اینکه فقط تند بخوانیم با درک بالا مطالب را سریع مطالعه کنیم و به صورت کلی این را باید پاسخ بدهیم که گاو بنفش شما چی هست؟
گاو بنفش یک اصطلاحی است که در دنیای بازاریابی استفاده می شود. می گویند زمانی که همه جا گاو های معمولی وجود داره گاوی به چشم می آید که رنگ بنفش دارد و زمانی که این همه داوطلب کار وجود داره، این همه دانشجو وجود داره، این همه فارغ التحصیل در دانشگاه و جود داره که همه یک رشته را خوانده اند فرق شما با بقیه چیه؟گاو بنفش شما چی هست که شما را از بقیه متمایز می کند؟
ازتون خواهش می کنم که بیشتر از یک نفر باشید و مهارت های گفته شده را خیلی خوب را یاد بگیرید و لطفا اگر این صحبت را مفید دیدید حتی اگر باعث شد یک تلنگر کوچک به شما بخورد ازتون خواهش می کنم که این را حداقل با یک نفر دیگر به اشتراک بگذارید وو اگر دوست داشتید خوشحال می شوم در دوره آموزش سخنرانی و فن بیان وب سایت من شرکت کنید. کافیست به آدرس bishtarazyek.com مراجعه بکنید تا از مطالب رایگان آموزشی آن استفاده بکنید.
از توجه تان بی نهایت سپاسگزارم.
پیروز و موفق و بیشتر از یک نفر باشید.
خدانگهدار
۷ دیدگاه دربارهٔ «چیزهایی که در مدرسه و دانشگاه یاد نگرفتیم!»
حقیقتا بی نظیررر بوود
دست مریزاد
سپاس بابت همراهی ارزشمندتون
واقعا مطالب شما عالی هستن
خوشحالیم که اهل مطالعه و یادگیری هستید؛ سپاس بابت همراهیتون
چقدر تاسف بار
چقدر عالی توضیح دادید واقعا
چقدر خوب که تو این روزای شلوغ اخر سال، شما دغدغه آموزش دارید.
موفق و بیشتر ازیک نفر باشید.