برنده ها از شکست خوردن نمیترسند. ولی بازندهها چرا!
شکست بخشی از فرایند موفقیت است. کسانی که از شکست دوری میکنند از موفقیت نیز همان قدر دور میشوند…
رابرت کیوساکی
شکست، بخشی از فرایند موفقیت است…
بسیاری از ما ظاهر زندگی افراد موفق را میبینیم اما شکست های حماسی و کمرشکنی که آنها در طول مسیر زندگیشان تجربه کردهاند و از سر گذراندهاند را نمیبینیم.
در مورد شکست افراد موفق، در این مقاله نکات جالبی خواهید خواند. با این دید به این شکست ها نگاه کنید که چطور میشود از آنها درس گرفت و چطور میتوانیم مثل آهن از زیر پتک آهنگر بیرون بیاییم و تبدیل به اثری هنری و جذاب شویم…!
لیست افراد موفقی که شکست های زیادی را تجربه کردند، بسیار طولانی است که تنها به 10 مورد از آنها اشاره میکنیم:
سر جیمز دایسون (James Dyson)
آقای جیمز دایسون کارآفرین، سرمایهدار، مخترع و مدیر ارشد اجرایی بریتانیایی است. او صاحب بیش از 5 میلیارد دلار سرمایه است.
زمانی که دایسون 30 ساله بود ایده جاروبرقیهای بدون کیسه در ذهن او شکل گرفت. عجیب است اگر بدانید او پس از 5126 بار شکست سرانجام در سن 36 سالگی توانست ایده خود را عملی کند و انقلابی در ساخت جاروبرقی به وجود آورد. چون تا آن موقع صنعت «تعویض کیسههای جاروبرقی» صنعتی با گردش مالی 100 میلیون پوند بود!
جیمز دایسون میگوید: «میدانم در اولین تلاش وقتی چیزی گیرت نمیآید، احساس ناامیدی و دلسردی میکنی… این طبیعی است!»
امروزه جاروبرقیهای دایسون در سراسر جهان شناخته شده هستند. اما دایسون به نمادی از شکست های افراد موفق تبدیل شده است.
تفاوت های مدیر با رهبر؛ مدیر باشیم یا رهبر؟
جی کی رولینگ (Joanne “Jo” Rowling)
جی کی رولینگ یکی از پولدارترین نویسندگان جهان است. شاید با مجموعه «هری پاتر» او آشنا باشید و کتابهایش را خوانده باشید.
اما آیا میدانید پیش از موفقیت، خانم رولینگ چندین بار در این راه شکست خورده است؟
قبل از موفقیت او یک مادر مطلقه افسرده و بیکار بود که زندگی بسیار سختی داشت، درس میخواند و همزمان در اوقات فراغت خود نویسندگی هم میکرد.
خود خانم رولینگ در این باره میگوید:
تا پیش از سال 1995، 12 ناشر مختلف، داستان «هری پاتر» را رد کردند؛ اما یک سال بعد یک انتشاراتی کوچک چاپ این اثر را قبول کرد. تنها دو سال بعد، هری پاتر چندین جایزه بزرگ گرفت و خانم جی کی رولینگ به شهرت جهانی رسید.
استیون کینگ (Stephen Edwin King)
آقای کینگ یکی از مشهورترین نویسندگان جهان است. او بیش از 200 اثر در ژانر وحشت نگاشته و نویسندگی شماری از معروفترین فیلمهای جهان را بر عهده داشته است.
استفان کینگ زمانی که اولین مجموعه داستانهای خود با نام «کری» را منتشر کرد به عنوان یک معلم در روستای مین آمریکا مشغول به کار بود.
آقای کینگ بیشتر از 30 بار این داستان را برای ناشران ارسال کرد اما هر بار جوابی که میشنید این بود: «نه!». به نظر شما اگر ما جای آقای کینگ بودیم، حاضر بودیم اثرمان را چند بار به افراد مختلف بدهیم و با چند بار «نه» شنیدن جا میزدیم و دلسرد میشدیم؟
سی و یکمین بار بود که اثر آقای کینگ پذیرفته شد و به زودی، رمانهای کینگ چنان با گرمی از سوی خوانندگان او روبهرو شد که دیری نپایید به دنیای سینما نیز راه یافت.
کارگردانان بزرگ از روی بیشتر نوشتههای او برداشتهای سینمایی نیز کردهاند.
والت دیزنی (Walter Elias Disney)
سفید برفی، زیبای خفته، سیندرلا، پینوکیو، رابین هود، دیو و دلبر، تارزان، عصر یخبندان و بسیاری از کارتون های فوقالعاده دیگر، محصول ذهن خلاق کسی است که روزگاری یک شکست خورده بزرگ بود.
بله! مردی که چندین نسل را با آثار کارتونی خود تحت تأثیر قرار داده، زمانی یک شکست خورده بزرگ بود!
آقای دیزنی در سال 1919 از کار خود در روزنامه استار کانزاس اخراج شد، زیرا «فاقد قدرت تخیل بود و ایدههای خوبی نداشت»!
هنگامی که او یک استودیوی انیمیشن را راهاندازی کرد، با ورشکستگی کامل مواجه شد؛ اما پس از مدتی با خلاقیتهای فوقالعاده والت دیزنی، رفته رفته محبوبیت فراگیری پیدا کرد.
آقای دیزنی در اوایل کار حتی پول نداشت که چند کارمند حقوق بگیر استخدام کند. ولی شکستهای اولیه در زندگی دیزنی او را از حرکت به جلو منصرف نکرد. البته، مانند هر کس دیگری، شکستهای دیزنی ضربهای به اعتماد به نفس او بود. هر کسی که طعم شکست را چشیده باشد میداند که عذاب و رنج ناشی از شکست چگونه روح انسان را میخورد. با این حال مرز بین موفقیت و شکست آنقدر باریک است که اگر شما کسی باشید که از شکست ها نترسید و خود را نبازید، یک فرد بسیار موفق خواهید شد.
یکی از بزرگترین رازهای موفقیت والت دیزنی این بود که از تمام شکست های گذشتهاش در راه پایه ریزی یک کسب و کار موفق و بزرگ، استفاده کرد.
دیزنی و کمپانی والت دیزنی زندگی میلیونها نفر را در سراسر دنیا تحت تأثیر قرار دادهاند. از کارتونها تا پارکها و فیلمهای انیمیشن، هم کودکان و هم بزرگسالان از میوههای کار دیزنی لذت میبرند. شاید اگر تسلیم میشد، اوضاع خیلی فرق میکرد؛ اما باز اصرار ورزید، حتی وقتی شکست های بزرگ خورد…
فهرست قدرتمندترین افراد جهان (مجله فوربز) + دانلود رایگان
توماس ادیسون (Thomas Alva Edison)
لطیفهای هست که میگوید: «اگر ادیسون برق را اختراع نمیکرد چه میشد؟ خب یک نفر دیگر اختراع میکرد».
واقعیت اما چیز دیگری است. شاید فرد دیگری به جز ادیسون نمیتوانست بیش از 9 هزار بار ناکامی در ساخت لامپ را تحمل کند و سرانجام موفق شود.
آقای ادیسون را باید بزرگترین نماد برای «انسانهای شکستخوردهی موفق شده» بدانیم.
شکست های افراد موفق با ادیسون معنا پیدا میکند.
همه ما به ادیسون مدیون هستیم. به این مرد مشهوری که با اکتشافاتش جهان را دگرگون کرد.
هنگامی که یک خبرنگار روزنامه از او پرسید که: «آیا پس از 9000 تلاش ناموفق در راه اختراع وسایل مختلف احساس شکست و تسلیم شدن نمیکرد؟» پاسخ عجیبی از ادیسون دریافت کرد: «چرا احساس شکست کنم؟ من اکنون بیش از 9000 راه بلدم که لامپ الکترونیکی چطور کار نمیکند!»
ادیسون همان فردی است که معلمانش میگفتند او آنقدر احمق است که هیچچیزی یاد نمیگیرد!
آقای ادیسون از دو شغل اول خود اخراج شد. با این حال به یکی از بزرگترین مبتکرین و مخترعین تاریخ تبدیل شد.
داستان جالبی از ادیسون و مادرش نقل میشود که خواندنش خالی از لطف نیست:
ادیسون به خانه بازگشت و یادداشتی به مادرش داد، گفت:
این را معلم داد و گفت فقط مادرت بخواند، مادر در حالی که اشک در چشم داشت برای کودکش خواند:
فرزند شما یک نابغه است و این مدرسه برای او کوچک است؛ آموزش او را خود بر عهده بگیرید!
سالها گذشت، مادرش درگذشت.
روزی ادیسون که اکنون بزرگترین مخترع قرن بود در گنجه خانه، خاطراتش را مرور میکرد که برگهای در میان شکاف دیوار او را کنجکاو کرد! آن را درآورده و خواند، نوشته بود:
کودک شما کودن است؛ از فردا او را به مدرسه راه نمیدهیم!
ادیسون ساعتها گریست و در خاطراتش نوشت:
توماس ادیسون کودک کودنی بود که توسط یک مادر قهرمان نابغه شد.
داستان زندگی او را بخوانید تا با شکست های افراد موفق بیشتر آشنا شوید…. ارزشش را دارد…!
سرهنگ ساندرز! (Colonel Sanders)
سرهنگ ساندرز معرف حضور هست؟ بله. او مالک و مؤسس مرغ سوخاری کنتاکی (KFC) است.
اما داستان موفقیت او بسیار جالب است؛ او تا سن 62 سالگی دستور پخت و تهیه مرغ سوخاری خود را برای بیش از هزار رستوران فرستاد اما کسی ایده او را قبول نکرد و همه او را دیوانه خطاب میکردند.
با این حال، او دست از تلاش برنداشت و موفق شد KFC را تأسیس کند که برای او شهرت جهانی به همراه داشت.
ساندرز تا پیش از پخت مرغ سوخاری، کارهای زیادی از جمله آتشنشان، فروشنده تایر، فروشنده بیمه و البته یک آشپز انجام داده بود… او دستور پخت مرغ را بین سالهای 1939 تا 1940 کشف کرد. زمانی که فهمید چگونه تکه های مرغ را در به صورت سریعتر و با ثبات تر و خوشمزه تر تهیه کند.
اولین رستورانی که حاضر شد محصول او را بفروشد، «سالت لیک سیتی» واقع در یوتا بود. این رستوران در عرض یک سال فروش خود را سه برابر کرد و 75 درصد از درآمد آن را به سرهنگ ساندرز اهدا کرد…
شرکت سریعتر از آنچه تصور میکرد رشد کرد و گسترش یافت. ساندرز در 74 سالگی شرکتی را به مبلغ 2 میلیون دلار به گروهی از سرمایه گذاران به رهبری جک سی فروخت.
داستان زندگی آقای ساندرز نشان میدهد مهم نیست چند سال داریم و چند بار شکست خوردهایم:
برای موفقیت، لحظه کنونی هرگز دیر نیست…
هنری فورد (Henry Ford)
شرکت فورد موتورز اکنون با 213 هزار کارمند و درآمد خیره کننده 160 میلیارد دلاری، دومین تولیدکننده بزرگ خودرو در ایالات متحده آمریکاو پنجمین تولید کننده کننده بزرگ در جهان است.
با این حال تصور کنید اگر هنری فورد مؤسس این شرکت بعد از چندین شکست دلسرد میشد و به راهش ادامه نمیداد، هرگز چنین شرکت عظیمی روی کره زمین وجود نداشت.
آقای فورد در سال 1899، در سن 36 سالگی اولین شرکت خودروسازی خود به نام کمپانی خودروسازی دیترویت را با شراکت ویلیام مورفی، تأسیس کرد که ورشکسته شد.
تنها دو سال بعد او کمپانی هنری فورد را تأسیس کرد که بازهم نتوانست موفقیتی کسب کند و در نهایت مجبور شد از آنجا بیرون بیاید و این کمپانی به نام کادیلاک تغییر نام پیدا کرد.
یک سال بعد او در سومین تلاش خود شرکت فورد موتور را راهاندازی کرد که این بار توانست موفقیتهای زیادی را برای او به همراه داشته باشد، فورد با تولید ماشینهای فورد مدل T توانست انقلاب بزرگی را در صنعت خودرو سازی به وجود آورد.
بیل گیتس (Bill Gates)
نماد ثروت و همزمان نماد خیرخواهی و کارهای بشردوستانه! و نماد شکست های افراد موفق .
بیل گیتس بزرگ که سالیان سال در صدر فهرست ثروتمندترین افراد جهان قرار داشت.
خیلی از ما این واقعیت را نمیدانیم که قبل از اینکه مایکروسافت به دنیا بیاید، بیل گیتس یک شکست خورده در دنیای تجارت بود. خانواده بیل گیتس البته بر خلاف بسیاری از افراد موفق که والدین خوبی نداشتند، از اول هم دارای ثروت نسبتاً خوبی بودند.
با این حال، آقای گیتس به خانوادهاش اعتماد نداشت. فراست تجاری او برای هیچکس مشخص نبود. چون نخستین تجربیاتش سرشار از شکست بود. او ابتدا طرحی در زمینه ترافیک و حمل و نقل ارائه داده بود که یک شکست بزرگ برایش محسوب میشود. شرکت تازه تأسیس او با پردازش دادههای ترافیکی به موفقیتهای اندکی دست یافت؛ اما ماشینی که آنها برای پردازش دادهها ساخته بودند، وقتی سعی کردند آن را به یکی از کارمندان بخش ترافیک شهر سیاتل تحویل دهند، منفجر شد.
اگرچه گیتس در اولین کار خود شکست خورد، اما این کار او را از تلاش دوباره دلسرد نکرد. او نمیخواست تسلیم شود چون مفهوم کلی کسبوکار را درک کرده بود. او با زیرکی توانست شرکتی را تأسیس کند که به واقع انقلابی بسیار بسیار گسترده در زندگی مردم سراسر جهان ایجاد کرد. شرکت مایکروسافت.
کافی است دنیای کنونی را بدون کامپیوتر تصور کنید تا به کار بزرگ گیتس آگاه شوید…
اپرا وینفری (Oprah Winfrey)
نکات ویژه زندگی اپرا وینفری را میتوانید در لینک زیر مطالعه کنید.
هفت نکته از اپرا وینفری برای سریع تر موفق شدن
اما وینفری چگونه توانست یکی از مشهورترین و مطرحترین مجریهای تلویزیونی آمریکا و جهان شود؟
خانم وینفری کودکی بسیار سختی را گذرانده است. او دختر یک مادر تنها بود و از سن 9 سالگی توسط عمو، پسرعمو و یک دوست خانوادگی مورد آزار و اذیت قرار گرفت. در سن 14 سالگی بر اثر همین آزار و اذیتها باردار شد اما فرزندش بعد از زایمان فوت کرد.
در سن 14 سالگی به ایالت تنسی آمد تا با پدرش زندگی کند. او درس خواند و توانست در رشته ارتباطات از دانشگاه تنسی فارغ التحصیل شود.
پس از مدتی به استخدام بخش اخبار یک ایستگاه تلویزیونی محلی در آمد اما تهیه کننده او را اخراج کرد، چون معتقد بود که ظاهر خوبی برای این کار ندارد. بعدها با یک ایستگاه تلویزیونی دیگر در بالتیمور همکاری کرد و به عنوان مجری یک برنامه با عنوان «مردم صحبت میکنند» انتخاب شد.
اما نقطه آغاز موفقیتهای اپرا، در سال 1983، بود. جایی که به شیکاگو منتقل شد تا برای اجرای یک برنامه آماده شود. این برنامه در عرض چند ماه به موفقیت زیادی رسید و به این ترتیب اپرا برنامه تلویزیونی موفق «اپرا شو» را شروع کرد که باعث شهرت و محبوبیت بیشتر او شد.
اپرا وینفری به عنوان ثروتمندترین آمریکایی آفریقاییتبار قرن بیستم رتبهبندی شدهاست.
او فعالیتهای زیادی هم در زمینههای بشردوستانه انجام داده و بزرگترین نیکوکار سیاهپوست در تاریخ آمریکا بهشمار میرود. او برای مدتی، تنها میلیاردر سیاهپوست جهان بودهاس و بر اساس برخی ارزیابیها، بانفوذترین زن در جهان محسوب میشود. وی در میان قدرتمندترین افراد جهان در رتبه 45 قرار دارد و از چنان نفوذ چندجانبهای در میان افکار عمومی آمریکا برخوردار است که با حمایت و جهتگیری خود میتواند یک کتاب یا رئیسجمهور را در این کشور به موفقیت برساند.
جیم کری (Jim Carrey)
آقای کری را همه ما با بازیهایش در فیلمهای کمدی به خاطر میآوریم. (فیلم ماسک را که یادتان هست؟) اما نمیدانیم چه گذشته سخت و پر از شکستی را از سر گذرانده است.
او در یک خانواده با درآمد پایین با پدری که برای حفظ شغلش تقلا میکرد بزرگ شد. آنها آنقدر فقیر بودند که جیم مجبور شد در سن 15 سالگی از دبیرستان بیرون بیاید و شغلی به عنوان یک سرایدار کسب کند تا به حمایت از خانواده کمک کند.
او در اولین جایگاه کمدی خود در یک باشگاه به نام یوک یوک تورنتو روی صحنه توسط حضار هو شد. کمی بعد هنگامی که او برای برای یک نقش دیگر انتخاب شده بود، از بی اعتماد به نفسی و سرخوردگی، نتوانست نقش خود را بازی کند.
به زودی اما او با خود عهد کرد که موفق شود. تا یک دهه پس از انجام فعالیتهای سینمایی نقش مهمی را به دست نیاورد. در اولین فیلمهایش هیچ نشانی از استعدادهای نمایشی خود بروز نداد و در سالهای بعد شاید مهمترین فیلم کارنامهاش «پگی سو ازدواج کرد» از فرانسیس فورد کوپولا باشد که نقش حاشیهای را در آن بر عهده داشت؛ اما او هرگز ناامید نشد و سرانجام به فیلمهای کارگردانان بزرگ دنیا راه یافت.
شش راه برای افزایش رضایت از زندگی از پروفسور سانتوس
ملاله یوسف زی (Malala Yousafzai)
شاید دیدن چنین نامی در اینجا کمی عجیب باشد. اصلاً شاید حتی نام ملاله یوسف زی را نشنیده باشید؛ اما حتی گلوله هم نتوانست مانع فعالیتهای حقوق بشری و ارزشمند ملاله یوسف زی شود.
ملاله دختری 22 ساله و اهل پاکستان است. او در دفاع از حق آموزش، توسط طالبان هدف گلوله قرار گرفت. او فعال حقوق بشر بود و در سال 2012 در هنگام بازگشت از مدرسه توسط طالبان ترور شد. با این حال جان سالم به در برد. ترور او با واکنشهای شدید جهانی مواجه شد.
او در راه دفاع از حق آموزش آنقدر اصرار ورزید و شکست خورد تا به بالاترین جایزه صلح جهانی یعنی صلح نوبل دست پیدا کرد.
خودش میگوید: «من دو گزینه داشتم. یا ساکت میماندم و حرف نمیزد و یا شهامت به خرج میدادم، حرف میزدم و کشته میشدم. من راه دوم را انتخاب کردم…»
او در سخنرانی پذیرش جایزه صلح نوبل در سال 2014 در سن 17 سالگی گفت: «تروریستها تلاش کردند ما را متوقف کنند و به من و دوستانم حمله کنند، اما حقوق انسانی با گلوله متوقف نخواهد شد.»
شما چه انسانهایی را میشناسید که از شکست، برای خود موفقیت کسب کردهاند؟
چه کسانی را میشناسید که اسمشان در این لیست نیست؟
خودتان تجربه شکست های پیاپی داشتهاید؟
لطفاً در قسمت کامنت ها با ما در میان بگذارید.
اگر می خواهید سخت کوشی این افراد را کشف کنید مقاله زیر را هم مطالعه کنید:
۷ دیدگاه دربارهٔ «شکست های افراد موفق ؛ چطور الهام بگیریم؟»
من برنامه نویس هستم و بزرگ ترین شکست زندگیم اینجا بود که یک سال روی یک برنامه کار میکردم و بعد از پایان تمام فایل های برنامه به دلیلی حذف شد
بابت اتفاق پیش اومده متاسفیم؛ به امید موفقیت های روزافزون شما
بیشتر ازیک نفر
دیدگاه من این که به هیچ عنوان شکست را قبول نکنیم چیه راه خود ادامه بدهیم و تجربه های بیشتری کسب کنیم تا موفقیت برسیم
واقعا عالی بود
سپاس بابت همراهیتون…
عالی بود
موفق باشید
ممنون که همراهمون هستید و دغدغه آموزش و یادگیری دارید…
موفق و بیشتر ازیک نفر باشید.