شخصیت پردازی چیست؟
شخصیت پردازی یکی از عناصر بسیار مهم داستان است.
اگر شخصیت را یک سنگ کربن در نظر بگیریم، شخصیت پردازی یعنی تبدیل آن سنگ به الماس؛ یعنی چکش کاری شخصیتهای داستان؛ یعنی چارچوب بندی آنها.
شخصیت پردازی میتواند کاری دشوار باشد. میتواند ایده بکر یک داستان را خراب کند و برعکس، از یک ایده نخ نما یا تکراری، داستانی پرجاذبه و گیرا خلق کند.
شخصیتپردازی، ساختن و پرداختن شخصیت برای یک روایت است.
شخصیت پردازی شیوههای مختلفی دارد. هر داستان گو یا نویسندهای، ممکن است روشهای متعارف یا غیرنتعارفی برای پرداختن به شخصیت داشته باشد.
مثلاً وصف حال شخصیتها را بیان کند، اعمالشان را زیر نظر بگیرد، ساخنان یا افکارشان را بازگو کند و کنش و واکنشهای آنها در برخورد با سایر شخصیتها را بیان کند.
شخصیت پردازی چطور به ایجاد یک داستان جذاب کمک میکند؟
شخصیتپردازی، یکی از مهمترین ویژگیهای یک اثر برای رسیدن به موفقیت است.
نویسنده با پرداختن به امیال، دغدغهها و اتفاقات شخصیتهای داستان، باید بتواند حوادث پی در پی و جالب توجهی در داستانش خلق کند.
کیفیت شخصیتهای یک اثر داستانی، تعیین کننده کیفیت داستان است. مثلاً ممکن است یک داستان پتانسیلی بسیار بالا داشته باشد و هر بینندهای با خواندن بخشهای ابتدایی آن هیجان زده شود؛ ولی وقتی مدتی از خواندن اثر و گذشت و خواننده نتوانست شخصیت پردازی صحیح نویسنده را درک کند، دیگر چیزی نمیتواند او را مجبور به ادامه خواندن اثر کند.
اگر نتوان شخصیتها را شناخت، عاشق آنها شد و یا از آنان متنفر شد، دلیل خاصی برای دنبال کردن داستان نمیماند زیرا اثر بیشتر به مکانی تازه شبیه میشود که وقتی واردش میشوید همه چیز تازه و نو است ولی مدتی که از حضور شما در آن جا گذشت، احساس خستگی میکنید و محیط، تازگیاش را از دست میدهد.
اما فرض کنید در آن مکان یک یا چند دوست و آشنا وجود داشته باشد؛ کسانی که میتوانید با آنها همذات پنداری کنید و یا مثل آینهای از وجود خودتان ببینید، قطعاً شما از حضور در آن جا خسته نمیشوید و حتی ممکن است متوجه گذر زمان نیز نشوید! شخصیتپردازی یک داستان، درست مانند این است. داستانی که شخصیت پردازی درستی ندارد، به خواننده حس غربت میدهد.
انواع شخصیت در داستانها
ممکن است شخصیتهای داستان شما، جزو هیچکدام از این موارد پایین نباشد، اما مرسومترین شخصیتها در داستان، اینها هستند:
1- شخصیتهای قراردادی
یادتان هست در داستانهای قدیمی غول، جادوگر، آدمهای خسیس، آدمهای بخشنده یا آدمهای فداکار وجود داشتند؟ اینها کسانی هستند که طبق یک قرارداد نانوشته، از ویژگیهای تقریباً یکسانی برخوردارند؛ یعنی همیشه آدمهای بخشنده، سخاوتمندی بیشتری از سایر آدمها دارند. جادوگران معمولاً ویژگیهای منفی دارند و آدمهای خسیس، در نهایت محبوب و دوست داشتنی نیستند.
این جور آدمها در داستان، شخصیتهای قراردادی نامیده میشوند.
دلقکها، وزیران دست راست و دست چپ، پهلوانان، جوانمردان و یا پیرمردهای درویش از دیگر شخصیتهای قراردادی و سنتی هستند که معمولاً مظهر و نمادی از یک رفتار خاص (مثل عدالت، وفاداری، افتادگی و غیره) بودند.
همه ما داستان پوریای ولی را به یاد داریم که شخصیت محوریاش، یک پهلوان افتاده و فروتن بود. شخصیت این داستان چنان جذاب و یرا بود که هرگاه نام پهلوان را میشنویم، افتادگی و فروتنی را به یاد میآوریم.
شخصیت «گل محمد» در کتاب «کلیدر» از محمود دولت آبادی را میتوانیم یکی از شخصیتهای قراردادی و البته کاریزماتیک به حساب آوریم.
2- شخصیت قالبی
گاهی اوقات تشخیص «شخصیت قالبی» با «شخصیت قراردادی» دشوار میشود.
شخصیتهای قالبی، شخصیتهایی با الگوهای قابل پیش بینی هستند؛ یعنی طرز عمل و نوع رفتارشان تا حد زیادی مشخص و معین است. آنها از خود هویتهای مستقلی ندارند. یک راه خوب برای تشخیص شخصیتهای قالبی این است که ببینیم میتوانیم به آنها واژههای «مآب» یا «نما» را اطلاق کنیم یا خیر.
مثل آدمهای مظلوم نما، رعیت مآب و یا روشنفکرنما! اگر چنین القابی را توانستید به شخصیتهایی از داستان نسبت دهید، میتوانید آن شخصیت را «قالبی» به حساب آورید.
3- شخصیتهای نوعی یا تیپیکال
به شخصیتهای نوعی، تیپ هم می گویند. شخصیتهای تیپیکال، نشان دهنده خصوصیات گروه یا طبقهای از مردم است که او را از دیگران متمایز میکند.
اما تفاوت شخصیت تیپیکال با قراردادی چیست؟
میتوانیم بگوییم هر شخصیت قراردادی میتواند نماینده شخصیت نوعی گروه یا طبقه خاصی بوده است که در گذر زمان، خصوصیات گروه یا طبقه نوعی بودن خود را از دست داده است.
مثلاً شخصیتی مثل «فرهاد کوه کن» دیگر در این دوره و زمانه، ویژگیهای خودش را به تدریج از دست داده و نمیتوانیم مصداقی واقعی از آن پیدا کنیم.
4- شخصیتهای تمثیلی
شخصیتهایی که جانشین شونده هستند، تمثیلی نامیده میشوند. مثلاً آقای دیوصفت، تنبل خان، شیطانک یا عوضی!
یعنی شخصیت یا شخصیتهایی که جانشین فکر و خلق و خو و خصلت و صفتی میشوند. شخصیتهای تمثیلی تکبعدی هستند. کسی انتظار ندارد چندبعدی باشند. ویژگی خاصی را مجسم میکنند که معمولاً مبتنی بر فکرهایی چون عشق، خردمندی، بخشش یا عدالت و یا ویژگیهای منفی مثل رذالت، عداوت یا تنفر است.
مثلاً شخصیت سوپرمن را میتوانیم یک شخصیت تمثیلی بنامیم که هم میتواند بیانگر تواناییهای خارق العاده در کمک به دیگران و رفتارهای شیطانی در برخورد با افراد شرور باشد.
5- شخصیتهای نمادین یا سمبولیک
شخصیت سمبولیک، به نویسنده کممک میکند تا مفاهیم اخلاقی یا کیفیات روحی و روشنفکری را در قالب عمل درآورد. قصههای عارفانه پارسی را میتوانیم سرشار از نمادها ببینیم.
شخصیت ایوب در داستان ایوب نبی، نمادی از صبر و استقامت است.
چطور در داستان شخصیت پردازی کنیم؟ (سه نوع شخصیت پردازی)
همانطور که در بخش اول اصول داستان نویسی خواندید، در داستان نویسی قرار نیست در چارچوب یا محدودهای قرار گیرید و ذهنتان کاملاً آزاد است تا به هرجایی میخواهد برود.
برای شخصیت پردازی هم لطفاً خودتان را محدود به مواردی که در پایین ذکر میکنیم، نکنید. شما ممکن است از هیچکدام از شیوههای زیر استفاده نکنید و در عین حال، شخصیت پردازی قدرتمندی هم داشته باشید.
برای داستان نویسی، میتوانیم سه روش را به کار گیریم:
روش اول: روش مستقیم
در روش اول، نویسنده با شرح و تحلیل رفتار، اعمال، خصلت و افکار آدمهای داستان، شخصیتهای اصلی داستانش را به خواننده معرفی میکند. به بیان دیگر، خصوصیات شخصیتهای داستان، از زاویه دید شخصی داستان نویس، توضیح داده میشود.
مثلاً در کتاب «شوهر آهوخانم» راوی در نقش دانای کل، شخصیتهای اصلی را شرح و تفسیر میدهد.
روش دوم: شخصیت پردازی با عمل شخصیتها!
در این روش شخصیت پردازی، اعمال و رفتار اشخاص نمایش داده میشود. درست مثل صحنه یک تئاتر که هنرپیشه با رفتار و گفتار خود، شخصیتش را به مخاطب نمایش میدهد.
روش سوم: روش غیر مستقیم (ارائه دهنده درون شخصیت بدون تعبیر و تفسیر)
در این روش، نویسنده بازتاب خصوصیات درونی و پیچیده یک انسان را در اثر خود نشان میدهد. به این ترتیب، خواننده میتواند شخصیت داستان را به صورت غیر مستقیم بشناسد. از مشخصههای اصلی این روش، پرشهای زمانی پی در پی، درهم ریختگی دستوری و نشانهگذاری، تبعیت از زمان ذهنی شخصیت داستان و گاه نوعی شعر گونگی در زبان است که به دلیل انعکاس ذهنیات مرحله پیش از گفتار شخصیت رخ میدهد.
مثلاً در رمان شازده احتجاب آقای هوشنگ گلشیری، شخصیت اول رمان که «شازده احتجاب» نامیده میشود، در اوهام و گذشته، به روایت قسمتی از استبداد و بیداد خود و خانوادهاش میپردازد.
به این ترتیب با نمایش عملها و واکنشها و عواطف درونی شخصیت خواننده به طور غیرمستقیم شخصیت داستان را میشناسد.
به این شیوه از شخصیت پردازی، «جریان سیال ذهن» هم گفته میشود.
کلام آخر…
شخصیت پردازی یا کاراکتریزاسیون یعنی نویسنده با نگاه به مردم جامعه و شخصیتهای واقعی با کمک تخیل خود پیشنمونههایی را بازآفرینی کند و با دقت و استادی تمام ماهیت آنها را نشان دهد. در این بین، برخی از خصوصیتهای ضروری را نیز به آنها اضافه کند.
شخصیت پردازی از مهمترین عناصر یک داستان است. شخصیت پردازی درست مثل یک چاقو است که هم میتوانیم با آن آدم بکشیم و هم کیک تولد ببریم!
اینکه هنر شما آدم کشی است یا جشن گرفتن، دست خود شماست!